خشونت به حیوانات
کمتر کسی در میان ما ایرانیان این بیت معروف فردوسی را نشنیده است:
میازار موری که دانه کش است/ که جان دارد و جان شیرین خوش است
اما بر من روشن نیست که چرا خشونت به حیوانات، اعم از رام و وحشی، در کشور ما هنوز تا به این حد زیاد است. چندی پیش در روزنامه ها خواندیم که تعدادی روباه را کشته بودند و بدن مثله شده شان را عمدا در کنار جاده در معرض دید قرار داده بودند. یا ماجرای کشتن یک گوزن زرد در محوطه یی محصور در پارک پردیسان تهران و پیش از آن فیلم بسیار تکان دهنده کشتن یک خرس ماده و سپس با چاقو به شکم توله هایش زدن و با سنگدلی آنها را کنار مادر مرده انداختن که به تدریج جان بدهند. بارها در مناطق گوناگون ایران به افرادی برخوردم که روی موبایل شان فیلم کشتن مثلایک پلنگ را با افتخار نشان می دهند. متاسفانه مفهوم شکار در میان برخی صاحبان اسلحه بسیار بد جا افتاده است و داشتن پروانه حمل سلاح را به معنای جواز کشتار هر جنبنده یی در سر راه می دانند. در این میان، حتی برخی شکارچیان تحصیلکرده و به ظاهر مدافع محیط زیست و حیات وحش نیز کشتار را نشانه موفقیت و مایه افتخار خود می دانند. البته در اینجا قصد مخالفت با شکار را ندارم و بر عکس بر این باورم که شکار مدیریت شده و تحت نظارت اصولی می تواند حتی در خدمت محیط زیست و کمک به حفظ و تکثیر گونه ها قرار گیرد. خشونت به حیوانات را در شهرها و در مورد حیوانات خانگی نیز می توان دید. ساده ترین نوع آن که بسیار آزاردهنده است بستن سگ نگهبان با زنجیر در تمام مدت شبانه روز است. اما قصدم از نگارش این یادداشت جلب توجه افکار عمومی به پدیده یی است که واقعا در شان ملت بزرگی چون ایران نیست. حال باید دید چرا چنین است و چنین خشونتی ریشه در چه دارد؟ من دو عامل را بسیار تاثیرگذار بر پدیده خشونت و آزار به حیوانات می دانم و البته نیاز به پژوهشی علمی است تا بتوان با اطمینان بیشتر اهمیت این دو عامل را دریافت: اول، فاصله و تماس نداشتن با حیوانات و دوم، نبود آموزش های لازم از کودکی. منظور از فاصله با حیوانات این است که برای افرادی که کاملابی ارتباط با هر حیوانی بار می آیند هر حیوان به عنوان یک «دیگری» یا یک «بیگانه» جلوه می کند که یا ترسناک و آسیب رسان است یا قابل تصاحب و سوء رفتار. افرادی که از کودکی با حیوانات خانگی آشنا می شوند و به ویژه مسوولیت نگهداری آنها را بر دوش می گیرند پس از مدتی به حیوان خود به عنوان عضوی از خانواده که احساس دارد و حتی از برخی حقوق (مثل جای گرم، آب و غذای به موقع) برخوردار است، می نگرند. اما افرادی که هرگز چنین تجربه یی نکرده اند اغلب با حیوانات به عنوان موجوداتی که باید از آنها دوری کرد رفتار می کنند. در محیط های طبیعی نیز دقیقاً همین فاصله با حیات وحش سبب می شود که یک روستایی یا شهری به بیابان می رود و به هر جانداری به چشم شکار یا موجود جالبی که برای از نزدیک دیدنش باید آن را کشت (!) نگاه می کند. اما عامل دوم نبود آموزش از دوران کودکی به بعد است. ما در آموزش های خانوادگی و در دوران دبستان و بالاتر کمتر به مواردی برمی خوریم که مربیان اخلاقی مخاطبان خود را دعوت به مهر و محبت به حیوانات و آزار نرساندن به آنها کنند. حتی در تلویزیون نیز چنین آموزشی را مشاهده نمی کنیم و بیشتر شاهد نمایش آن دسته فیلم های حیات وحش هستیم که در آن شکار و دریده شدن طعمه جالب ترین صحنه است. همه ما امام رضا (ع) را به عنوان «ضامن آهو» می شناسیم، اما گاه خودمان بی تفاوت از کنار هموطنانی رد می شویم که در حال اعمال خشونت یا آزار رساندن به ساکنان و سهم داران غیر انسان کره زمین هستند. بسیار مشتاقم بدانم قاضی دادگاه برای افرادی که آن خرس ماده و توله هایش را با بی رحمی جلوی دوربین موبایل خودشان زجرکش کردند چه حکم قضایی صادر کرده است. از سوی دیگر، چقدر این صحنه مسرت بخش است که دختربچه یی گربه رها شده گرسنه یی را از خیابان برمی دارد و برای بردنش به منزل و سرپناه و غذا دادن به او در مقابل پدر و مادرش پا بر زمین می کوبد. بازگرداندن اخلاق به جامعه که این روزها در سخنان بسیاری از صاحبنظران علوم اجتماعی و سیاستمداران شنیده می شود بدون تردید باید دربرگیرنده ترویج و پروراندن اخلاق محبت به حیوانات باشد.
|