تفاوت های حقوق بشر از دید اسلام و غرب


یکى از برجسته‏ ترین امتیازات نظام حقوق بشر اسلامى این است که بر خلاف مکاتب و نظامهاى آرمان خواه غربى و شرقى، در محدوده کتابها و مقالات باقى نمى‏ماند و ضمانت اجراى آن به همراهش پیش‏بینى شده است.
چکیده
در این مقاله، نگارنده محترم به بحث پیرامون حقوق بشر از نگاه اسلام و غرب پرداخته‏ اند . ابتدا در مبحث نخست‏ به برخى از مزیتهاى نظام حقوق بشر از منظر اسلام اشاره کرده و بهترین تعریف از نظام حقوقى بشر را تعریف فراگیر اسلام از آن دانسته و نظام حقوقى ارائه شده از سوى آن را برهان‏پذیر برشمردند . سپس به منظور تحقق و تامین حقوق بشر، با طرح پایه ‏هاى ضمانت اجرا و جایگاه ارزشهاى اخلاقى و با استناد به آیاتى از قرآن کریم و فراتر از دست‏نوشته‏ هاى بشرى براى آن (حقوق بشر) ضمانت اجرایى ویژه‏اى قائل شده‏ اند و حقوق بشر در اسلام را برگرفته از قرآن کریم و مانند آن از انسجام، تناسب و سازگارى برخوردار دانسته‏ اند .
در مبحث دوم نیز اعلامیه جهانى حقوق بشر را به عنوان محصول نظام حقوقى غرب مورد بررسى قرار داده و با ذکر دلایلى از کتاب و سنت‏به علل و عوامل ناکامیها و وضعیت موجود آن و یادآورى نقش صهیونیزم و جریان حق وتو در ناکامیها و نابسامانیهاى حقوق جهانى بشر پرداخته‏ اند .
در این بررسى، تنها به برخى از مزیتهاى نظام حقوق بشر در اسلام اشاره مى‏کنیم تا خطوط کلى مطلب روشن شود . سپس اعلامیه جهانى حقوق بشر را که محصول نظام حقوقى غرب است، به اختصار مورد بررسى قرار مى‏دهیم .

مبحث اول: مزایاى حقوق بشر در اسلام
گفتار اول: برترى زیرسازها
در «منطق‏» بیان شده است که بهترین و فراگیرترین تعریف آن است که از زیرسازهاى داخلى، فاعلى و غایى شى‏ء مورد تعریف خبر دهد . همین سخن در باب «نظام حقوق بشر» نیز صادق است . بهترین نظام حقوقى آن است که این هر سه زیرساز در آن تعریف شده باشند و نیز این تعریف از صلابت‏برخوردار باشد . اگر تنها زیرساز داخلى در تعریف گنجانده شود، یعنى فقط به ماده و صورت یک چیز براى تعریف و شناساندن آن توجه شود، چنین تعریفى کم فایده و ناتمام است . این از آن روست که حقیقت هر چیز در پیوندش با علت فاعلى و غایى خود تجلى مى‏یابد . اگر پدید آورنده یک چیز و هدفى که آن چیز پیش رو دارد، شناخته نشود، نمى‏توان به حقیقت آن پى برد . بر همین قیاس، «حد تام‏» و تعریف استوار یک نظام حقوقى آن است که هم از زیر ساز داخلى آن نظام و هم از زیرسازهاى فاعلى و غایى‏اش خبر دهد، البته منظور تعریف ماهوى با جنس و فصل نیست‏ بلکه مقصود، تعریف مفهومى است .
این گونه تعریف را قرآن کریم، در عمل، به ما آموخته است . آنگاه که قرآن از شناخت جهان سخن مى‏گوید، هم پدیدآورنده آن را به ما مى‏شناساند و هم هدف آن را معرفى مى‏کند و هم ساختار درونى‏ اش را تبیین مى‏سازد . براى نمونه به این آیه توجه کنید تا چگونگى سخن گفتن از زیرساز فاعلى نظام هستى را بنگرید .
«الله الذی خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن لتعلموا ان الله على کل شیء قدیر و ان الله قد احاط بکل شیء علما»
یعنى: خداست آن که هفت آسمان را آفرید و زمین را نیز همسان آنها ساخت . امر خدا در هفت آسمان و زمین فرود مى‏آید تا بدانید که او بر هر چیزى تواناست و دانش او همه هستى را فرا پوشانده است .
بر اساس این آیه، خداوند زیرساز فاعلى نظام هستى است و امر او زیرساز نظام داخلى، و نیز معرفت انسانها به قدرت و علم پروردگار، زیرساز غایى نظام هستى است . زیرساز فاعلى در نظام حقوق بشر اسلام، فرمان پروردگار و راهنمایى‏هاى قرآن و عترت است، بر خلاف حقوق بشر مکتب‏هاى غیرالهى که خود را بى‏نیاز از فرمان خداوند و راهبران الهى دانسته و تماما بر منابع بشرى مانند عرف، آداب، آراى حقوق‏دانان و اراده دولت‏ها تکیه کرده‏اند .
در جنبه زیرساز داخلى نظام حقوق بشر نیز نظام اسلامى برتر است . زیرساز داخلى نظام حقوق بشر در اسلام، عبارت است از قواعد تنظیم ‏گر روابط فردى و اجتماعى انسانها . در این نظام، بسیارى از تکالیف و وظایف فردى در حوزه مسائل حقوقى‏اند، اما نظام غیر الهى، بسیارى از تکالیف و وظایف فردى را از حیطه مسائل حقوقى بیرون مى‏شمارد و آنها را تنها امورى اخلاقى مى‏داند که‏ تصمیم‏ گیرى درباره آنها بر عهده خود فرد یا جامعه‏ اى است که در حوزه نیازها و روابط فردى تصمیم‏ مى‏گیرد .
هدف و زیرساز غایى نظام حقوق بشر در نظام حقوقى اسلام، نورانى ساختن جامعه انسانى است، البته سالک این راه، در میانه مسیر، از منزلگاه عدل و قسط هم مى‏گذرد و - به تعبیر پیشین - عدل هدف متوسط این نظام است، اما زیرساز غایى نظام حقوق بشر در غرب - اگر خوشبینانه بدان بنگریم - این است که انسانها از «استاندارد» ها و هنجارهاى مطلوب یک زندگى متمدنانه بهره گیرند . و تعیین کننده این «میزان‏» ها و «هنجار» ها چیزى جز آرزوها، خواستها، بلندپروازى‏ها، رغبتها و در یک واژه «هوس‏» ها نیست .
براى نمونه، مى‏توان برترى‏هاى نظام حقوق بشر اسلامى را در مساله تکالیف و احکام خانوادگى نگریست، امورى همچون میراث برى، نفقه‏ پردازى، همدلى با همسر و رعایت‏ حقوق او، همه از مسائل فردى‏اند، اما کاملا حقوقى به شمار مى‏آیند و تصمیم‏گیرى پیرامون آنها در زمره اختیارات دادگاه اسلامى، براساس مواد حقوقى الهى است، یعنى «خانواده‏» در نظام حقوق بشر اسلامى یک بنیاد اصیل است و همه آن احکام در خدمت این بنیادند .
در کدام نظام حقوقى، مى‏توان روابط دو شریک را چنین بهنجار و باشکوه - که از آن، به «حق شفعه‏» تعبیر مى‏شود - یافت؟ در کدام نظام، روابط همسایگان، میزبانان و مهمانان، حاضران در صحنه‏هاى مختلف اجتماعى و . . . تا این اندازه متین، بایسته و شایسته، آن هم در قالب تعالیم حقوقى تنظیم شده است؟
با مقایسه نظام حقوقى اسلام و نظام حقوقى غیردینى مى‏توان دریافت که زیرساز داخلى حقوق غیر دینى تا چه اندازه سست است و چگونه بسیارى از امور انسانى از حیطه حقوق بیرون مى‏روند . این، خود، برخاسته از همان برترى نظام حقوقى اسلام در زیرسازهاى فاعلى و غایى است . هنگامى که تعالیم الهى مبناى حقوق باشد و نورانى ساختن جامعه هدف آن، آنگاه خود به خود زیرساز داخلى آن نظام نیز کاملا برتر جلوه مى‏کند .

گفتار دوم: برهان پذیرى
برترى دیگر نظام حقوق بشر در اسلام این است که قابلیت و زمینه برهان پذیرى را داراست . نظام حقوقى برهان ‏پذیر آن است که بتوان بر سودمند یا زیانبار بودن آن، برهان اقامه کرد، البته هنگامى این برترى کامل است که برهان اقامه شده، برهانى عقلى باشد نه تجربى .
سر برهان‏ناپذیرى نظام حقوق بشر غیر الهى، این است که حقوق بشر غربى مجموعه‏اى از قواعد و مقررات اعتبارى است که هرگز در امور واقعى و تکوینى ریشه ندارند . پیداست که امور قراردادى و اعتبارى، به تار موى انتزاع متصلند و هرگز نمى‏توان با استدلال در پى اثبات آنها برآمد . چه بسا در جایى و زمانى، چنین انتزاعى، حق و پذیرفته شده تلقى شود و در جا و زمان دیگر، نه، اما حقوق بشر اسلامى مجموعه‏اى است از قوانینى که داراى ریشه‏هاى تکوینى‏اند . این قوانین از اصالت و واقعیت‏برخوردارند و تنها زاییده انتزاع در یک یا چند شخص حقیقى یا حقوقى نیستند . هر چیز که خود، تکوینى باشد یا ریشه در تکوین و جهان واقعیت داشته باشد، برهان‏پذیر است .
از دیگر سو، برهان آنگاه کارآمد و بسزاست که عقلى باشد، نه تجربى . برهان تجربى همواره مى‏تواند دستخوش بهانه ‏ها و معاذیر گوناگون شود، مثلا اگر براى بطلان یک قانون، برهان تجربى آورده شود، ممکن است کسانى بگویند این قانون، خود، سودمند و شایسته است، اما کارگزاران نتوانسته‏اند در عمل آن را به شایستگى اجرا کنند . از این رو سودمند نیفتاده است، اما در برهان عقلى، جایى براى چون و چرا و بهانه آورى نیست، مثلا هم اینک برخى از مارکسیست‏ها بهانه مى‏آورند که اگر قوانین مارکسیزم به درستى اجرا مى‏شد، هرگز کوس رسوایى آن در جهان نواخته نمى‏شد .
سخن دیگر این است که گر چه نظام حقوقى برهان‏پذیر، نظامى است‏برتر، اما این برترى هنگامى افزون مى‏شود که آن برهان عقلى، «برهان لمى‏» باشد، آن هم برهانى که در حد وسط آن، علت فاعلى یا علت غایى رخ بنماید . زیرساز درونى - علت مادى یا صورى - نیز مى‏تواند در حد وسط قرار گیرد، ولى هرگز در بردارنده فایده قابل وصول از طریق قرار گرفتن علل فاعلى و غایى در حد وسط نیست . زیرا علل مادى و صورى تضمین کننده‏هاى ماهیتند (علل قوام) در حالى که علل فاعلى و غایى عهده‏دار تامین وجودند (علل هستى .) با عنایت‏به این که اصالت از آن هستى است نه ماهیت، علل فاعلى و غایى نیرومندتر و سودمندتر از علل مادى و صورى‏اند . از این گذشته، همه موجودات جهان داراى ماده و صورت نیستند، در حالى که جز خداوند، همه موجودات، نیازمند دو مبدا فاعلى و غایى‏اند، مثلا اندیشه‏ ها، فرشته ‏ها، ارواح و جز آنها داراى مبدا مادى نیستند، ولى همه اینها مبدا فاعلى و غایى دارند . به این ترتیب، اگر این دو، در حد وسط یک برهان قرار گیرند بر عمق و کارآیى آن مى‏افزایند .
نظام حقوق بشر اسلامى از این نظر نیز برتر است که برهان اقامه شده در اثبات آن، داراى حد وسطى این چنین است . تدوینگر اصلى و مبدا فاعلى این نظام، پروردگار و علت غایى آن نیز لقاى بارى تعالى است . خداوند متعال مبدئى است که هیچ فاعلى پیش از او نبوده و پس از او نخواهد بود . نیز هیچ کس جز او غایت‏بالذات نیست . همان گونه که فاعلهاى بالعرض باید به فاعل بالذات منتهى شوند، غایتهاى بالعرض نیز باید به همان غایت‏بالذات انتها یابند .
در برابر، نظام حقوق بشر غیر دینى هرگز از این مزیت‏برخوردار نیست . مبدا فاعلى این نظام، خواست و میل بشر است و علت غایى آن، برقرارى نظامى ساختگى و بى‏روح در جامعه است . از این رو هرگز نمى‏توان در اثبات درستى و شایستگى این نظام حقوقى، برهان عقلى اقامه کرد، چه رسد به این که آن برهان از ویژگى‏هاى مزبور برخوردار باشد .

گفتار سوم: برخوردارى از ضمانت اجرا
یکى از برجسته‏ترین امتیازات نظام حقوق بشر اسلامى این است که بر خلاف مکاتب و نظامهاى آرمان خواه غربى و شرقى، در محدوده کتابها و مقالات باقى نمى‏ماند و ضمانت اجراى آن به همراهش پیش‏بینى شده است . شرح این سخن در دو بخش ارائه مى‏شود:

الف) بنیانهاى ضمانت اجرا
ضمانت اجراى هر قانون و قاعده حقوقى بر دو بنیان استوار است: یکى هراس از شرمندگى نزد دیگران، و دیگرى بیم از کیفر، اما اگر در برخى از موارد، هیچ یک از این دو یافت نشود، انگیزه‏اى بشرى براى اجراى قانون باقى نمى‏ماند . قانون شکنى اگر در پنهان صورت پذیرد، قانون شکن خود را از نگاه نقدآمیز جامعه و شرمندگى عمومى رها مى‏شمارد . نیز اگر قانون شکن داراى اقتدار و نفوذ اجتماعى باشد، مى‏تواند از کیفر بر کنار بماند و با توان خویش راه مجازات را ببندد . گر چه این دو بنیان اساسى همواره مهمترین تضمینهاى اجراى قانون بوده‏اند، اما نمونه‏ هاى فراوان حاکى از آنند که استثنائات قاعده مزبور چندان کمیاب نیستند . اکنون این سؤال پیش مى‏آید که اگر آن دو بنیان مفقود شوند، ضمانت اجراى قانون در چیست؟ چه انگیزه‏اى مى‏تواند در پنهان، بازدارنده قانون شکنى باشد؟ چه عاملى مى‏تواند افراد زورمند و صاحب نفوذ را از قانون شکنى باز دارد؟ پیداست که اجراى قانون انگیزه مى‏خواهد . طبعا قانون شکنى در نظر انسان سودمند است، زیرا منافع شخصى، غرایز و لذتها و خوى جاه خواهى او را تامین مى‏سازد . از دیگر سو، نظام حقوقى بدون ضمانت اجرا ارزش ندارد، زیرا کافى است راه تخلف باز شود تا آنگاه همه جا و همه کس را در بر گیرد .
در این میان، نظام حقوقى اسلام داراى افتخار آمیزترین کارنامه است . زیرا که همه شریعتهاى آسمانى و بویژه اسلام، به انسان چنین پیام داده‏اند که اجراى قانون کارى است‏بایسته که تنها با نیت نزدیکى به پروردگار و در همه جا و همه دم باید بدان وفادار بود، زیرا آن کس که شرمندگى نزد وى بسیار رنج‏آور است‏خداست، و نیز آن کس که گناهکاران را کیفر جاوید مى‏دهد خداست . و چنین شاهد منتقمى در همه جا و همه گاه، انسان و کارهایش را مى‏نگرد و در شمار مى‏آورد:
«هو معکم اینما کنتم و الله بما تعملون بصیر»
یعنى: هر جا باشید، او با شماست . و خداوند بدانچه انجام مى‏دهید بیناست .
بر این پایه، هرگز کسى براى اجراى قانون، بى‏انگیزه نخواهد بود و همواره این صداى پیچیده در جهان هستى را مى‏شنود:
«الم یعلم بان الله یرى‏»
یعنى: آیا ندانست که خدا مى‏بیند؟
بنیان دوم (بیم از کیفر) نیز در نظام حقوق بشر اسلام استوار است . در تفکر اسلامى، هرگز کسى را نمى‏توان یافت که بدان پایه و مایه از قدرت دست‏یابد که توان جلوه‏نمایى در برابر قانون الهى را داشته باشد یا خود را از کیفر قانون شکنى برهاند . در این نظام، هیچ کس به جایگاهى نمى ‏رسد که از قلمرو حکومت پروردگار بیرون باشد، گر چه خدا فراموشان چنین پندارند:
«و لا یحسبن الذین کفروا سبقوا انهم لا یعجزون‏»
یعنى: کافران هرگز مپندارند که پیش رفته‏اند و در قبال اراده الهى سبقت گرفته‏اند . به راستى، آنان توان ایستادن در برابر حق را ندارند .
به این ترتیب، زمینه سرکشى و قانون شکنى از میان مى‏رود و کسى به گمان رهایى از کیفر، به قانون شکنى روى نمى‏ آورد و همواره به یاد دارد که:
«ان ربک لبالمرصاد» یعنى: به راستى، پروردگارت بر کناره کمینگاه است .

ب) جایگاه اخلاق در پایبندى به قانون
گفته شد که هر دو بنیان نهادین ضمانت اجراى قانون، در نظام حقوقى اسلام استوار شده‏اند . اکنون بنگرید که چگونه در نظام حقوق بشر اسلام، از رهگذر پایبندى به ارزشهاى اخلاقى، ضمانت اجراى قوانین حقوقى تامین مى‏شود .
قرآن کریم رهنمودهاى اخلاقى را برترین ضامن اجراى احکام الهى مى‏شمارد . هر گاه قرآن مساله‏اى اخلاقى را طرح مى‏سازد، از آرمانهاى اخلاقى نیز یاد مى‏کند: «لعلکم تذکرون‏» یعنى: بدین امید که یادآور شوید . و نیز: «لعلکم تفلحون‏» یعنى: باشد که رستگار گردید . این گونه یادکردهاى اخلاقى، همراه با همه دستورهاى قرآن و از جمله رهنمودهاى حقوقى، به چشم مى‏خورند . اکنون نقش این آرمانجویى اخلاقى را در تضمین اجراى قانون، ضمن مثالى باز مى‏گوییم:
یکى از والاترین بخشهاى زندگى اجتماعى انسان، اقتصاد و گردش مال در جامعه است . بسیارى از مقررات حقوقى نیز براى تنظیم همین بخش بر نهاده شده‏اند . قرآن کریم، آنگاه که از این بخش سخن مى‏گوید، باز از فلاح و رستگارى سخن مى‏گوید:
«و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون‏»
یعنى: آنان که از بخل ورزى نفس خویش رهایى یابند، رستگارند .
این که فلاح انسان در این زمینه چیست، خود، در قرآن کریم تبیین شده است . سیر این تبیین را بسیار کوتاه عرضه مى‏داریم تا روشن شود که چگونه پایبندى به ارزشهاى اخلاقى، فرد را به سوى اجراى قانون هدایت و خود به خود ضمانت اجراى قانون را تامین مى‏کند .
قرآن، نخست‏به انسانها پیام مى‏دهد که خداوند از آنان مى‏خواهد تا زمین را آباد کنند و آن را زیر امر خویش در آورند . آنگاه مى‏فرماید که روزى انسانها در چهار فصل قرار داده شده است:
«و قدر فیها اقواتها فی اربعة ایام‏»
یعنى: خداوند روزى‏هاى زمین را طى چهار فصل در دل آن قرار داد .
سپس در سومین بخش - و در ادامه همان آیه - این حقیقت را بیان مى‏کند که امکان بهره‏بردارى از نعمتهاى زمین براى همگان به یکسان مقرر شده است: «سواء للسائلین‏» یعنى: و آن بهره‏ها براى همه جویندگان یکسانند . این سخن قرآن بدین معناست که خداوند در نعمت‏بخشیدن هیچ کس را بر دیگرى برترى نداده است . اگر تفاوتى در بهره‏ورى از نعمتها به چشم مى‏خورد، از آن روست که یکى بهتر و فراتر «سؤال‏» مى‏کند و روزى مى‏جوید، و دیگرى در این کار، استعدادى فروتر دارد . این قاعده در همه جا جارى است و همه موجودات نیاز خود را از این راه بر مى‏آورند .
بنابراین جهان، بستر یک جستجوى همگانى است، اما جستجوگران یکسان نیستند . روایت نقل شده از مرحوم «کلینى‏» نشانگر همین تفاوت است:
«الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة‏»
یعنى: مردم معدن‏هایى‏اند همانند معادن زر و سیم .
همانگونه که در نهاد زمین، معدنهاى گوناگون نهاده شده‏اند، در دلهاى مردم نیز معادن گوناگونى قرار دارند . استعداد هر کس با دیگرى متفاوت است و پیامبران آمده‏اند تا این استعدادهاى متفاوت را شکوفا کنند و از دل هر معدن گنجى به تناسب آن، بیرون کشند:
«و یثیروا لهم دفائن العقول‏»
یعنى: تا گنجینه‏هاى عقلهاشان را بشوراند و برانگیزد .
برآمد همه این پیامهاى قرآن این است که انسان باید با تلاش اقتصادى در همه زمینه ‏ها در جستجوى نعمتهاى خداوند برآید تا به قدر استعداد خویش بهره گیرد . هنگامى که چنین است، پس انسان وظیفه دارد که بلند همت و سرافراز باشد و چنین فردى همواره در پى دهش به دیگران است و نه کاهش از ایشان .
هنگامى که کار بدین جا رسد، آنگاه فروغ احسان و بخشش همه جا را فرا مى‏گیرد . وقتى انسان دریابد که وظیفه اقتصادى او چیست و بداند که همه این تلاشها و خیزشهاى مالى و مادى، باید در خدمت هدف بلند باشند، مال اندوزى و افزون خواهى و زیاده‏جویى را به دهش و بخشش تبدیل مى‏کند . این پیوند میان اخلاق و حقوق، ضامن اجراى همه تعالیمى است که قانونگذاران تاریخ، عمر خود را بر سر آن صرف کرده‏اند تا انسان به حق دیگران چشم آز ندوزد و حقوق دیگران را محترم شمارد .
انسان مسلمان با دریافت پیامهاى قرآن و دل بستن بدانها، خود به خود، به همه آن تعالیم حقوقى گردن مى‏نهد، و البته تا بسى والاتر از این منزلگاه‏ها نیز پر مى‏گشاید . براى چنین انسانى، آن همه تذکرات در نکوهش دنیا و ثروتهاى آن به درستى تفسیر مى‏شوند . و آنگاه روشن مى‏شود که چرا از یک سو انسان به جستجو ترغیب و از دیگر سو، ثروت، پیشواى ظالمین [ «یعسوب الظلمة‏» شمرده شده است . همین شناخت مرزهاى ثروت مطلوب و ثروت منفور، پشتوانه انسان در پایبندى به قانون و تعهدات حقوقى مربوط به این بخش است، چنان که در بخشهاى دیگر حقوقى نیز اخلاق و معرفت اخلاقى همین نقش را دارد .

گفتار چهارم: سازگارى و هماهنگى
برترى دیگر نظام حقوق بشر در اسلام این است که از انسجام و تناسب برخوردار است . جلوه فرازین این هماهنگى را مى‏توان در قرآن کریم یافت و از رهگذر آن، پى برد که چرا نظام حقوقى اسلام از این ویژگى برخوردار است . قرآن کتابى است که در زمانى با نشیب و فرازهاى گوناگون فرود آمده است . در طول دوران نزول قرآن، مسلمانان در وضعیتهاى بسیار متفاوت مى‏زیستند . گاه در تنگدستى بى‏مانند و گاه بر اریکه حکومت، گاه زیر فشار خویش و بیگانه و گاه محبوب قلبهاى همگان، اما با این همه تفاوت، قرآن کریم از همگونى و هماهنگى ویژه‏اى برخوردار است . قرآن، خود، راز این انسجام را باز مى‏گوید:
«و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا»
یعنى: اگر قرآن کتاب خدا نبود، بى‏تردید در آن ناهماهنگى‏هاى فراوان مى‏یافتند .
از این «قیاس استثنایى‏» مى‏توان نتیجه گرفت که هر چه از خدا باشد، داراى هماهنگى، و هر چه از سوى دیگران طراحى شود، دچار آشفتگى و پریشانى است . این قاعده در بر گیرنده همه شکلهاى گویش، نگارش، رفتار، و هر گونه کنش دیگر است .
نظام حقوق بشر نیز چنین است . نظام بر گرفته شده از اندیشه و خواستهاى متفکران بشرى یا دولتها و ملتها همواره داراى اختلاف و ناسازگارى درونى است . آنچه در طول چند دهه اخیر از سوى «سازمان ملل‏» و ارکان آن صدور یافته، هرگز از هماهنگى و یکدستى برخوردار نبوده است، و همین، یکى از برجسته‏ترین دلایل شکست و ناکامى آن به شمار مى‏رود .
گذشته از این برهان کوتاه و فشرده، برهانى گسترده‏تر نیز در اثبات هماهنگى نظام حقوق اسلامى مى‏توان یافت . در قرآن و آثار عترت علیهم السلام، میان عقاید، اخلاق، احکام و حقوق نوعى اثرگذارى متقابل به چشم مى‏خورد . نه تنها هر یک از این واحدها با یکدیگر هماهنگى و تناسب دارند بلکه زیرسازهاى هر واحد نیز از همین ویژگى برخوردارند . نمونه این هماهنگى همه جانبه را مى‏توان در تاثیرات نماز نگریست . قرآن کریم مى‏فرماید:
«ان الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنکر»
یعنى: همانا نماز باز دارنده انسان از زشتى و بدکارى است .
تفاوت ندارد که این زشتى و بدکارى در حیطه اخلاقى باشد یا عقیدتى یا حقوقى یا رفتارى، زیرا هنگامى که قرآن ویژگى‏هاى نمازگزاران را باز مى‏شمارد، از شایستگى‏هایى سخن مى‏گوید که به هر چهار زمینه مربوطند . در آیات نوزدهم تا سى و پنجم از سوره «معارج‏» ، برخى از ویژگى‏هاى زشت طبیعت انسان آمده‏اند . آنگاه نمازگزاران از این میان استثنا شده‏اند و برترى‏هاى آنان ذکر شده است . از مطالعه این نمونه مى‏توان دریافت که عبادت یک نمازگزار بر همه جنبه‏هاى دیگر زندگى‏اش اثر مى‏گذارد . به همین سان، آلوده شدن به کژى‏ها و پستى‏ها نیز انسان را از توفیق عبادت و نمازگزارى محروم مى‏سازد . همانگونه که باور درست و عقیده شایسته، باز دارنده انسان از گناه است، بر کنارى از گناه هم انسان را به باور درست مى‏رساند . این حقیقت‏به شکلى زیبا در این آیه بیان شده است:
«کان عاقبة الذین اساءوا السوءى ان کذبوا بایات الله‏»
یعنى: سرانجام گناهکاران این بود که نشانه‏هاى خداوند را دروغ پنداشتند .
این تاثیر گذارى دو جانبه در همه ابعاد شریعت لحاظ شده است، مثلا به ما هشدار داده شده است که اگر کسى به حق دیگران تجاوز کند، خداوند دعایش را نمى‏پذیرد و نیازش را پاسخ نمى‏گوید . به بیان دیگر، اگر کسى حقوق دیگران را محترم شمارد، در زمینه عبادت نیز توفیق مى‏یابد . به همین سان، اگر کسى از عابدان باشد، در اجراى قوانین حقوقى نیز موفقتر است .
از مطالب پیشین به دست مى‏آید که اسلام با پیوند دادن زمینه‏هاى گوناگون زندگى، و بویژه عبادت و حقوق، بر آن است که با ایجاد انسجام و سازگارى درونى، نظام حقوقى خود را پیراسته و استوار سازد . در این جا مى‏توان مفهوم آن روایت ‏شکوهمند امام صادق علیه السلام را فهمید که فرمود: پروردگار در همه رفتارها و حالات یک انسان وظیفه شناس تجلى مى‏کند، انسانى که به حقوق دیگران احترام گذارد:
«و ما یتقرب الى عبد من عبادى بشى‏ء احب مما افترضت علیه و انه لیتقرب الى بالنافلة حتى احبه فاذا احببته کنت اذا سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به و لسانه الذى ینطق به و یده التى یبطش بها، ان دعانى اجبته و ان سالنى اعطیته .»
یعنى: هیچ بنده‏اى از بندگان من با چیزى دوست داشتنى‏تر از انجام واجباتى که براى او معین کرده‏ام، به من نزدیکى نمى‏جوید . و همانا بنده من با انجام «مستحبات‏» آن قدر به من نزدیک مى‏شود که او را دوست مى‏دارم. و آن گاه که او را دوست‏بدارم، خود، گوش او مى‏شوم که با آن مى‏شنود، چشم او مى‏شوم که با آن مى‏بیند، زبان او مى‏شوم که با آن سخن مى‏گوید، و دست او مى‏شوم که با آن مى‏گیرد . هر گاه مرا بخواند، اجابتش مى‏کنم و هر گاه خواهش کند روا مى‏سازم .

گفتار پنجم: تناسب و دوام ابزار سنجش
از دیگر ویژگى‏هاى برجسته نظام حقوق بشر در اسلام این است که انسان را در میان انبوهى از کلیات حقوقى، بدون ابزار سنجش و تشخیص رها نکرده است . انسان در هر عرصه‏اى نیازمند ابزارى براى تشخیص درست از نادرست و حق از باطل است . بهترین نظام حقوقى آن است که ابزار این تشخیص را به تناسب مختصات خود برگزیند و به پیروانش عرضه کند . اگر این تناسب رعایت نشود، ارائه آن ابزارها چندان کار ساز نخواهد بود . از این گذشته، چنین ابزارى هنگامى سودمند و کارگشاست که همواره و در هر وضعیتى با انسان همراه باشد . شاید بتوان براى برخى از تشخیصها از ابزارهاى پیشرفته و نوساخته کمک گرفت، اما چه سود هنگامى که بشر آن ابزارها را همواره در اختیار نداشته باشد؟ آیا مى‏توان یک نظام حقوقى را تنها مقید به همان لحظه‏هایى کرد که بشر آن ابزارها را در اختیار دارد؟
قرآن کریم و عترت علیهم السلام ابزار سنجش در نظام حقوق بشر اسلامى را به انسان معرفى کرده‏اند . نظام حقوقى با روح و جان انسان پیوند دارد . از این رو ابزار شناخت‏حق از باطل باید از روح آدمى ریشه گیرد . نیز باید در هر حال، بتوان از آن بهره برد . این ابزار عبارت است از «پسند و ناپسند خود» . با این میزان، انسان، که خواستار لذتها و خیرات براى خود است، همانها را براى دیگران هم مى‏خواهد، و نیز ستم و تعدى را که براى خود نمى‏پسندد، براى دیگران نیز روا نمى‏دارد . امام امیرالمؤمنین علیه السلام این معیار را براى فرزندش حسن بن على علیهما السلام چنین باز مى‏گوید:
«اجعل نفسک میزانا فیما بینک و بین غیرک‏»
یعنى: خواست‏خود را در روابط میان خویش و دیگران معیار قرار ده .
این بدان معناست که هر چه را براى خویش مى‏پسندى، براى دیگران نیز بپسند، و هر چه را براى خود دوست نمى‏دارى، براى دیگران هم دوست مدار .
این معیار بهترین ابزار سنجش حق و باطل حقوقى است . بر همین مبناست که قرآن کریم انسانها را فرا مى‏خواند تا همواره «خود» باشند و از «خود» نروند و بدانند که معیار تشخیص حق و باطل حقوقى، همان «خود» آنهاست:
«علیکم انفسکم‏» یعنى: بر شما باد که «مواظب خود» باشید .