تمدنهای باستانی
حتی در عصر حجر که نخستین عصر ما قبل تاریخ است و صدهزار سال دوام داشته سخن از وجود تأسیسات بشر است. پرفسور لوپوانت استاد دانشکده حقوق پاریس معتقد است که کشورهای شرق مدیترانه ( بحرالروم یا دریای مدیترانه) شاید ده هزار سال پیش از میلاد در دو منطقه اطراف رود نیل و دجله و فرات نقشهای بسیار مختلفی بازی کرده اند و در کرانه های دیگر نیز مانند رودخانه سند تمدنهای پدید آمده و به سوی آسیای صغیر و اروپا سرازیر شده است.
از ادوارما قبل تاریخ که بگذریم مصر از 3400 تا 3200 سال پیش از میلاد بر اثر تاخت و تازها و دست اندازیهای مهاجمین بین النهرین با یکی ساختن مصر علیا و سلفی سلطنت فرعونی را در ناحیه دلتا تأسیس کرد.
در همان دوران سومریها نیز مانند مصریان دارای تمدن بوده و شهرهای اورولاگاش را در کلده سفلی نزدیک دریا بنا نهادند. سومریها مردمی تجارت پیشه بودند و خط میخی را آنها اختراع نمودند. امپراطوری سومر بدست امپراطوری اکدّی نابود گردید و اکدّ بدست کوه نشینان کردستان ویران شد و کوچ نشینان هند و اروپایی اکدّیها را به عقب راندند.
در اواخر هزاره سوم پیش از میلاد عصر نوینی آغاز می شود. قطعاتی از مجموعه قوانین آن عصر بنام مجموعه سورنوموّ بدست آمده که بصورت اورنامو نیز دیگران ضبط کرده اند، ولی عیلامیها در آغاز هزاره دوم پیش از میلاد آن مجموعه را از میان بردند. سپس دودمان دیگری از نژاد سامی پیرامون بابل فرمانروائی کرد و بزرگترین پادشاه آن دودمان حمّورابیست که مجمع القوانین بزرگی از خود بیادگار گذاشته است. در اواسط قرن هفدهم پیش از میلاد (در حدود 1650) هیت ها از نژاد آرین آن ناحیه را متصرف شدند.
مرحوم مشیرالدوله می نویسد: (( از هیت ها اطلاعاتی تا 1840 نبود ولی حالا معلوم شده که اینها در حدود 1700 ق.م. دولتی نیرومند در آسیای صغیر تأسیس کرده بودند و هزار سال این دولت دوام داشت تا بالاخره در قرن هفتم میلاد بدست آشوری ها منقرض شد.))
لوپوانت می گوید اقوام بیابان گرد دیگری از نژاد سام در حدود 1800تا 1700 سال پیش از مسیح ناحیه بابل را ترک گفتند و راه فلسطین و مصر پیش گرفتند. تمدن عبری و تاریخ یهود و قانون آن قوم بوسیله تورات مضبوط است. مانند طوایف دیگر آن سرزمین عبریها مردمی بت پرست و بادیه نشین بودند. ابراهیم خلیل که ریاست آنها را داشت دو قرن پیش از حمورابی در کلده زندگانی می کرد.
در همان ایّام اقوام دیگری بنام اتروسک و سیکول به سوی غرب مهاجرت کردند و نخستین ساکنان ایطالیای مرکزی اتروسک ها بودند که شهرهایی بنا نهادند و تمدن ساکنان سواحل دریای اژه را (بین آسیای صغیر و یونان) در حوزه غربی پایه گذاری کردند. سیکولها در جنوب شبه جزیره ایطالیا و همچنین در جزیره سیسیلیا ( صقلیّه) اقامت کردند.
فنقیها که در آنروزگار مردمی دریانورد و مانند عبریها از نژاد سامی بودند در شهرهای مستقلی مستقرّ شدند و در امتداد ساحل به بازرگانی پرداختند و به اختراعاتی توفیق یافتند. از جمله الفبائی که ساختند که مورد استفاده یونانیان نیز قرار گرفت. قوم دیگری از کرت (اقریطش) برخاست و از سه هزار سال تا 1400 سال پیش از میلاد مسیح تاریخ درخشان تر و کهن تری در تجارت دارد که از حوصله این بحث خارج است.
نفوذ ایران
در خاتمه بحث خود درباره سه کانون بزرگ تمدن لوپوانت می گوید: در نواحی خاورمیانه پس از اینکه داریوش و کوروش امپراطوری کلده و اشور را گرفتند و در قلمرو فرمانروائی خود قدرت را بصورت نوینی متمرکز ساختند امپراطوری بزرگ ایران استقرار یافت و اسکندر چون بر ایران غلبه کرد با اینکه فاتح بود تحت تاثیر همان روش واقع شد و سلطنت یونان در قرن ششم قبل از میلاد و بعد از آن امپراطوری رم نیز از امپراطوری ایران الهام گرفت.
طبق روایات کهن که در کتاب زردشت پیامبران ایران باستان بقلم پروفسور جکسن ایرانشناس نامی آمریکائی و استاد فقید دانشگاه کلمبیا نیز نقل شده است، فیثاغورث ریاضی دان بزرگ یونان باستان هم زیر دست استادان مغ تعلیم یافته و این نظر را دانشمندان مزبور بکای بی اساس نمی دانند. همان مستشرق گوید: و ما می دانیم افلاطون آرزو داشت برای تحصیل علم نزد مغان بمشرق مسافرت کند و جنگهای ایران و یونان مانع شد. پیروان پرادیقوس معاصر سقراط بداشتن آثار زردشت مباهات می کردند و حتی دار مستتر گفته است استاد سقراط یکی از فرزانگان مغ بنام گبریاس بوده است.
بعید نیست حکمت اشراق نیز از ایران باشد و همچنین بسیاری از علوم دیگر قبل از استیلاء اسکندر در ایران وجود داشته و اگر به استناد آثار بعضی از شرقشناسان تکیه شود که در ایران کاخ بلند دانش پیش از طلوع آن در یونان برپابوده و حکماء یونان از این سرچشمه فیّاض فیضها برده اند شاید سخنی به گزاف نباشد. حتی در کتاب محبوب القلوب قطب الدین اشکوری نقل است که اصل منطق و حکمتی که ارسطو تألیف و تهذیب کرده است بهنگام غلبه اسکندر بردارا و بلاد ایران از خزائن ایران گرفته شده و ارسطو بر این تألیف و تهذیب توانائی نیافت مگر بوسیله کتابهای ایران و شاهد این مدعی حدیث نبویست قریب بدین مضمون که اگر دانش در ستاره پروین باشد مردم پارس از آن دانش برخوردار می شوند: لو کتن العلم فی الثریا لتعاونته رجال من فارس. ابن خلدون نیز این حدیث را با اندکی اختلاف عبارت نقل می کند: لو تعلق العلم باکناف السما لنا له قوم من اهل فارس.
باری مع الاسف آثار قدیم همه محو شده ولی به تصدیق شرقشناسان ملت ایران اقوام و امم مهاجم را همواره تحت الشعاع نبوغ خود قرار داده و در برابر ستمگریها و تاخت و تازها و شدائد و مظالم خودی و بیگانه ایستاده و برای حفظ و حراست کاشانه چندین هزارساله خود جمله جهانیان را مردانه بح حق و عدالت خوانده و با متانت و بردباری درس وطنخواهی و حق شناسی و حقگویی به دنیا داه است.
با سمومی که در تند باد حوادث بر این بوستان وزیده چنانچه پس از هزاران سال هنوز در گلزار ایران رنگ گلی و بوی یاسمنی مانده است علت را از سر دفتر اسناد ملّیّت ایران فردوسی طوسی باید شنید. سخنگوی بزرگ خراسان تن و جان خود و همه ایرانیان را تنها برای ایران میخواست. سخنگوی بزرگ خراسان تن و جان خود و همه ایرانیان را تنها برای ایران می خواست. سخنگوی دیگری ( که دوران زندگی او از 520 تا 595 هجری بوده است ) چون ویرانه های کاخ شاهنشاهی ساسانیان را نظاره کرد سرشک از دیدگان پرحسرت خویش بر خاک مداین فرو ریخت و چون بیاد آورد که روزی ملک بابل و شاه ترکستان بر آن درگاه سر نهاده و خاک در آن آستان از نقش رخ بزرگان جهان مانند ایوان نگارستان بوده سخنانی شورانگیز برشته نظم آورد که هرگز فرزندان این سرزمین را از خاطر محو نشود و دلهای عبرت بین را این سرگذشت سهمگین تا دم واپسین آئینه عبرت باشد. با دلی سوخته و چشمانی اشکبار خاقانی گفت:
بر دیده من خندی کاینجا ز چه می گرید خندند بر آن دیده که اینجا نشود گریان
شاردن جهانگرد فرانسوی که در قرن هفدهم میلادی به ایران سفر کرد می نویسد متمدن ترین مردم مشرق زمین ایرانیانند. بگفته مورخ دیگری هر یک از ملل مهاجم که با شمشیر و سیاست به ایران دست یافته اند در اندک زمانی مجذوب عقل و مغلوب هوش مردم مردم ایران آفریننده افکار فلسفی و اسرار عرفانی بوده و اندیشه های معنوی خود را به شرق و غرب عالم به ارمغان فرستاده است.
کنت دو گبینو که نخست در سال 1854 مسیحی بسمت دبیر اول سفارت فرانسه در تهران و سرانجام بمقام وزیر مختاری همان سفارت در ایران ارتقاء یافت در کتاب خود بنام سه سال در آسیا نوشته است: (( آسیا لقمه فریبنده ایست ولی لقمه خوار را مسدوم می کند...سرچشمه همه چیز در اسیاست. زندگانی خلاقیت است و اسیا واجد حدّ اعلای خلاقیّت بوده ولی اکنون مادریست که پس از وضع حمل در حال استراحت. )) اما همه می دانند که دوران استراحت آسیا دیر زمانیست که سپری شده و فراموش نشود حتی آن رند قلندری که ششصد سال پیش پشت به کارهای بی بنیاد کرد و خشت زیر سروپای بر تارک هفت اختر نهاد و از هر چه رنگ تعلق داشت آزاد گشت مانند سروش عالم غیب فرموده است:
همان مرحله است این بیابان دور که گم شد در او لشکر سلم و تور
***
سومر و أکّد
ریشه ها
نزدیک شش هزار سال پیش در جستجوی زمینهای حاصل خیز قومی بنام سومری از راه قفقاز و شمال غربی ایران به نواحی جنوبی بین النهرین آمدند و در سرزمینی واقع در جنوب مرکزی عراق که سومر نامیده شد و بعد بع بابل معروف گردید سکنی گزیدند و بخط میخی روی هزاران لوح گلی قوانین و سرگذشت خود را به زبان سومری نوشتند. الواح مزبور در موزه های بزرگ جهان نگهداری می شود. بیش از نود درصد الواح و استوانه ها و آثار دیگر اسنادیست مربوط به امور اداری و اقتصادی و حقوقی و احکام محاکم و قباله های نکاح و معاملات و وصایا و قبوض ذمّه و نامهای خدایان و امکنه و اشخاص.
قوم دیگری از نژاد سامی بنام اکدّی در شمال آن سرزمین و در حدود بغداد امروز زندگانی می کردند. نزدیک پنجهزار سال پیش أکّدیان بر سومریان دست یافتند و پادشاه ایشان ((سرگن)) قلمرو خود را از مرز کرمانشاهان تا شام و کرانه های دریای روم گسترش داد و سیصدسال دوران فرمانروائی أکدیان دوام داشت تا سومریان باز قدرت یافتند و شهر لاگاش را پایتخت خود قرار دادند و بجای زبان سومی که اکّدیان بود زبان سومری رسمی شد.
در همان زمان قوم دیگری در خوزستان امروز و دامنه کوههای بختیاری دولتی تأسیس کردند که دولت عیلام خوانده می شد و پایتخت آن شهر شوش بود و اهواز نیز از شهرهای مهم آن بشمار می آمد. پس از جنگهای ممتدی که میان عیلام و سومر و أکد روی داد سرانجام دولت واحد سومر وأکد منقرض شد.
مشیرالدوله در جلد اول تاریخ ایران باستان درباره اصل و منشأ سومریها و اکّدیها می نویسد)): این مردمان از زمان قدیم که معلوم نیست از کی شروع شده در مملکتی که بعدها موسوم به کلده شد سکنی داشتند. بطور قطع نمی توان حدود مملکت سومر و اکّد را معین کرد. همینقدر معلوم است که اور و اروک یا ارخ و نیپ پور از شهرهای نامی سومر بودند و سیپ پار و کیش و بابل از شهرهای مهم اکّد.
(( اخیراً این عقیده قوت یافته که سومریها و اکّدیها ملت واحدی بودند و اکّدیها بمناسبت یکی از شهرهای سومر به این اسم موسوم بودند...اکنون بیشتر محققین بر این عقیده اند که قبل از آنکه مردمان بنی سام به اینجاها آمده باشند سومریها سواحل خلیج پارس را اشغال کرده بودند. اما اینکه اکّدیها و سومریها از کجا آمده اند چون در نزدیکی عشق اباد و استرآباد و درّه گز اشیاء سفالین، ظروف سنگی، اسلحه مسین و اشیاء دیگر به دست آمده که شیوه ساخت انها عیلامی است و روی گلدانی از طلا صورتهای سومری منقور است، بعضی گمان می کنند که بین تمدّن عیلامی و تمدن ماوراء دریای خزر ارتباطی بوده و شاید سومریها هم از طرف شمال برأس خلیج پارس و جلگه بابل آمده باشند. بهر حال از حفریّات آمریکائیها در نیپ پور که یکی از شهرهای سومریست و کشف فهرست سلسله های زیاد از پادشاهان این قوم علاوه بر آنچه بود محقق شده است که بیش از سه هزار سال قبل از میلاد سومریها گذشته های مفصل داشتند و بابل مرکز تمدن آنها بوده است....
(( خط سومری خط میخی است و ظنّ قوی اینست که سومریها مخترع این خط بوده اند....مذهب آنها مانند مذهب بابلیها در این عهد بر شرک و بت پرستی بنا شده بود. چیزهای تازه ای که سومریها در زندگانی بشر داخل کرده اند از قرار ذیل است:
1-اختراع خط میخی که اهمیّت زیاد برای ترقی عالم قدیم داشت (بعقیده بعضی).
2-وضع قوانینی که پایه قانونگذاری حمورابی گردید.
3-علوم و صنایعی که در اینجا شروع شد و بعضی از آن از ملّتی به ملتی انتقال یافت و تکمیل شد تا بدرجه کنونی رسید. هر قدر تحقیقات و کاوشهای علماء آثار عتیقه پیش می رود این نکته روشنتر می گردد که یونانیهای قدیم مبادی علم هیئت و طب و صنایع را از سومریها اقتباس کرده اند.
قوانین پیشین
پروفسور وولی یکی از باستان شناسان نامی است که بریاست هیأت اعزامی موزه دانشگاه پنسیلونیا و موزه بریطانیا در ناحیه اور حفریّات علمی کرده است. این دانشمندان در کتاب خود درباره سومریها بطور وضوح ثابت می کند که تمدن این قوم در بین النهرین دو هزار سال پیش از مصریها به اوج شهرت رسیده و فرضیه تقدّم زمانی تمدّن مصر را در هم شکسته و مردود دانسته است. سومریها 3500 سال پیش از میلاد مراحل عالیه فرهنگ را پیموده و پیشرو مصر و آشور و آسیای صغیر و کرت و یونان بوده اند. استاد می گوید:
مجمع القوانین حمورابی پس از ویرانی سومر از روی قوانین قدیم سومریها و عادات و رسوم آنها نوشته شد و بیشتر مندرجات آن مقتبس از مجموعه قوانینی است که دنگی پادشاه اور تدوین کرده بود. پادشاهان دودمان ایسن نیز به تدوین قانون پرداختند و سوای مجموعه هائی که معروف است به قوانین ((نسبه)) و ((هانی)) ، قوانین هر شهری نسلاً بعد نسل حفظ شده و مانند قانون عرف انگلوساکشن بیشتر بر اساس تصمیمات قضائی محاکم بوده است.
پروفسور گد استاد زبانها و تمدنهای سامی در ازمنه باستانی و نگهبان اشیاء عتیقه مصر و آشور در موزه بریطانیا در مطالعه خود تحت عنوان قانون بابل می نویسد: سومریها نخستین ساکنان بابل بوده که از قدیم الایام به شهرنشینی خو گرفتند و به قوانین کشور خود گردن نهادند. دلیل و مستند این مدعی اسناد و مدارکی است که درباره برده فروشی و معملات ارضی به دست آمده و مربوط به روزگاران بسیار دیرین آن سرزمین است.
کتیبه های اروکجینا پادشاه لاگاش ( در حدود 2600 سال پیش از میلاد مسیح) حاکی از کوششهای او در راه حفظ آداب قدیم و جلوگیری از تعدِیّات و اجحافات روحانیون و مأموران طمّاع دیوان و اخّاذیهای ایشان از بینوایان است. سندی مربوط به تقریباً 2400 سال پیش از میلاد به دست آمده که در لاگاش دادگاهی خواسته بود حکم ضبط اموالی را صادر کند، تعزیل شد. پیشینه های دادرسی مربوط به سومین دودمان پادشاهان اور ( در حدود 2200 سال پیش از میلاد) مربوط به اختلافاتی است که بر سر معاملات و وراثت وهبه و طلاق وجود داشته است. مجموعه قوانینی که اندکی بعد پدید امد(( انا اتیشو)) نامیده شده و مشتمل بر قوانین هفت گانه سومری درباره خانواده و مناسبات فرزند خوانده و پدرو مادراو و طلاق و برده است. بر سه لوحه ای که مربوط به حدود 2000 سال پیش از میلاد است 25 ماده قانون به زبان سومری نوشته شده که شش ماده آن در روابط خانوادگی و سه ماده تقریبا منطبق با مجمع القوانین حمورابیست و در چهار ماده سخن از بردگیست. در موارد دیگر بحث از فرزندخواندگی و کیفر آزار دادن به زنان باردار و زیان رساندن گاوان به چراگاه ها و مراقبت باغها و تکالیف همسایه و تهمتهای نارواست. طبق تحقیقات استاد مزبور بطور کلی در بسیاری از موارد این مقررات را با مجمع القوانین حمورابی مطابقت و مشابهتی است و این خود حاکی از آنست که مجموعه حمورابی زاده اندیشه حمورابی نبوده و در حقیقت گزیده ای از قوانین دیگر است.
پروفسور درای ور استاد دانشگاه آکسفورد نیز می نویسد: مجموعه های دیگر از پادشاهان پیشین پیدا شده که مقدّم بر مجموعه حمورابیست و قدیمترین آنها مجموعه قوانین اشنوّیاست که بزبان اکّدی برای پایتخت ناحیه ای بین اکّد و عیلام نوشته شده و شاید در حدود دو قرن پیش از حمورابی بوده است. پنجاه و نه قسمت دارد و در بسیاری از جزئیات شبیه قانون حمّورابیست و در حقیقت سه قسمت از چهار قسمت مجمع القوانین حمّورابی از مجموعه اشنونّا گرفته شده است.
از قوانین سومری فقط هفت لوح حاوی 61 قسمت به دست آمده که محتویات آن با مجمع القوانین حمورابی شباهت بسیار دارد ولی بحدی بی ترتیب است که عنوان مجموعه قوانین بمفهوم واقعی و دقیق کلمه نمی توان برای آن قائل شد و ظاهراً مقتبس گرفته از قوانین لپیت عشتار پلدشاه ایسن است که در حدود 175 سال پیش از حمورابی سلطنت داشته است.
بعضی از محققین دیگر معتقد شده اند که مجموعه حمورابی در حدود 1700 سال پیش از میلاد بوده و سه تن از استادان دانشکده حقوق نانسی نام دو قانونگذار دیگر را که بتاریخ مقدّم ضبط شده با ترجمه فرانسوی قوانین آنها که بخط میخی است در کتاب خود آورده اند. یکی مجموعه اورنامو پادشاه سومر واکّد است که در حدود 2050 سال پیش از میلاد مسیح بوده و دیگر قوانین اشنونّاست که در بالا بدان اشاراتی رفت و در حدود 1930 سال پیش از میلاد اعتبار داشته است.
یک مقایسه اجمالی
یگانه جنبه اختصاصی مجمع القوانین حمورابی آنست که بموجب آن قوانین محلی در سراسر امپراطوری لازم الاجرا گردید. دیگر اینکه مجازاتهای شدیدتری برای برخی از جرائم بخصوص برای تجاوز بحریم مقدس زناشوئی تعیین شد. کیفر زنای محصنه اعدام بود و زن و مرد زناکار هر دو اعدام می شدند و حال آنکه در قانون سومریها حتی طلاق هم برای این جرم پیش بینی نشده بود. مجازات بنده فراری در قانون حمورابی اعدام ولی در قانون سومریها به جریمه نقدی قناعت می کردند در قانون حمورابی گوش برده مستنکف یا متمرّد بریده می شد ولی در قانون سومر فقط چنین برده ای را می فروختند.
بابل
اختلاط نژادها
بابل نام خطّه ای در جنوب شرقی جلگه بین النهرین بوده است. در زبان بابلی باب ایل ترجمه اسم سومری بمعنی باب الله است و در اصل به لغت آشوری و بابلی بابلو ضبط شده است. در ازمنه باستانی حدود آن در مشرق به عیلام، در جنوب شرقی به خلیج فارس، در جنوب به صحرای عربستان و در شمال به آشور امتداد داشته است. مانند کشورهای شرق مدیترانه و مصر مهد یکی از قدیمترین تمدنهای جهان است. در کرانه دجله و فرات و مقرّ امپراطوری بزرگ کلده و بابل نژادی مختلط پدید آمد. قدیمترین ساکنان این ناحیه چنانکه گذشت ظاهراً از نژاد غیر سامی سومر و نژاد سامی أکّد بودند. بعقیده نویسندگان تاریخ حقوق دانشکده همیلتن که در این نوشته تا حدودی مورد استفاده قرار گرفته شاخه ای از شاخه های قوم مغول بشمار آمده اند. ولی بروایت کتب بنی اسرائیل بابل قدیمترین موطن نوع بشر است.
دائرة المعارف آمریکانا تاریخ سکونت سومریها را در اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد ضبط کرده است. در عهد بسیار قدیم نام این سرزمین سومر و اکّد و در دوره کاسیها کرد و نیایش بوده است. شهر بابل در عهد حمورابی مرکز سیاسی و کرسی نشین این ناحیه شد. دیری نگذشت که قبائل حامی و سامی نیز بدین سو کوچ کردند، حامی از شمال و مشرق آفریقا و سامی از نژاد قفقاز که اکنون شامل یهود و عرب است و در قدیم به بابلیها و آشوریها و آرامیها و فنیقیها و بسیاری از اقوام دیگر در آسیای غربی اطلاق می شده است.
سامیان فرمانروائی این سامان را در با شکوه ترین ادوار تاریخ بابل بدست آوردند. شکّی نیست که در روزگاران دیرین مسافرت و مهاجرت به آسانی امروز میسّر نبود و نژادهای مختلف بعلت تعصّب و دشمنی کمتر جوشش داشتند. از اینرو میان ممالک خاوری شاید یگانه کشوری که اهالی آن از نژادهای گوناگون ترکیب یافت بابل بود.
خدمات بابل
بابل با کشورهای دیگر روابط و مناسبات بازرگانی داشت و بسبب وفور محصولات و موقعّیت جغرافیائی آن سرزمین که بین فینقیه و هندوستان و کنار رودخانه های بزرگ در مجاورت خلیج فارس واقع شده بود، این ناحیه سالیان متمادی یکی از کشورهای بزرگ بازرگانی جهان به شمار می رفت و به اقتضای همین جنبه بازرگانی و معاملات تجّار بابلی بود که قوانین مفصلی تنظیم کردند و هر جا بابلیها برای امر تجارت قدم نهادند قوانین بابل را با خود به ارمغان بردند و در نتیجه مورّخان برای خدمات ایشان بتمدن جهان بخصوص در رشته حقوق اهمیّت فراوان قائل شده اند.
در سال 539 پیش از میلاد بابل بدست کورش کبیر شاهنشاه هخامنشی افتاد و در سال 514 پیش از میلاد در عهد داریوش کبیر (521 تا 485 پیش از میلاد) بابلیها شورش کردند. گویند نقشه اسکندر مقدونی این بود که بابل را پایتخت شرقی خود قرار دهد ولی اجل به او مهلت نداد. سپس بابل بتدریج رو به انحطاط گذاشت تا اینکه قبل از میلاد مسیح متروک و ویرانه شد.
اما هنوز دین عظیمی از تمدن کهن بابل به گردن دنیاست. دانشمند معاصر البرایت معتقد است فرهنگ عبرانی و یونانی تحت تاثیر و نفوذ تمدن قدیم بابل قرار گرفته و چون تمدن رم و عالم مسیحیت از تمدن یهود یونان متدثر است خدمات بابل به تمدن جهان غرب از آن رهگذر بوده است.
نقش ایران
با سقوط امپراطوری بابل قانون بابل از بین نرفت و پس از غلبه سپاهیان ایران بر بابل الواحی بتاریخ موخر بدست آمده است. آنچه از قوانین بابل به نتایج خوبی در برداشت توسط جهانگشایان ایران به اقطار مختلف جهان گسترش یافت و در اختیار همه جهانیان قرار گرفت. فنیقیها نیز قبلاً برای انتشار قوانین بابل و اسلاف بابل سهم بسزایی داشته اند. چنانچه گفته شد مجموعه های دیگری متعلق به قرون قبل از حمورابی بدست آمده و بسیاری از سلاطین در ازمنه سالفه در کتیبه های خود نوشته اند که (( عدالت را در مملکت خود برقرار ساخته اند))- یعنی رسوم و قواعد جاریه کشور را بصورت قوانین مدوّن در آورده اند.
مجمع القوانین حمورابی
یکی از قدیمترین قوانینی که بدست بشر تدوین شده به احتمال قوی مجمع القوانین حمورابی یا غمورابی یت عمو ربی بمعنی عموی بزرگ ششمین پادشاه بابل است که تاریخ تدوین آن بتحقیق معلوم نیست و مسلماً مدتها پیش از احکام موسی و قدیمترین مجموعه کتب مقدس هندوان معروف به مانو و شاید بین دو یا سه هزار سال پیش از میلاد بوده است. بروایتی تاریخ زندگانی او در حدود 1955 تا 1913 قبل از میلاد بوده است. پروفسور برستد می نویسد بسال 1947 پیش از میلاد به سلطنت رسیده است. بروایت دیگر دوران پادشاهی وی بین 2067 تا 2025 یا بین 1704 تا 1662 پیش از میلاد بوده و تاریخ اخیر اکنون بیشتر مورد توجه است.
مجموعه حمّورابی را نمی توان عالی ترین مرحله تکامل حقوق بابلی دانست، زیرا از تاریخ تدوین قوانین مزبور تا روز سرنگون شدن بابل بدست ایران بیش از هزارونهصد سال گذشت و در این فاصله پیشرفتهای بیشتری نصیب بابلیان گردید. ولی کاملترین اثریست که از حقوق بابل بجا مانده است. این سند بسیار مهم در ماه دسامبر 1901 و ژانویه 1902 میلادی در حفریات شوش بوسیله هیأت کاشفین فرانسوی به سرپرستی دومرگان کشف شده است. ویرانه های شوش کنار رودخانه کرخه نزدیک دزفول واقع است. متن خطوط مرکب از 3600 سطر و 282 ماده است که با حروف میخی بر سنگ بزرگ سیاهی ستون مانند منقوش است. بالای سنگ پیکر حمورابی دیده می شود که برابر مجسمه خدای خورشید و عدل (شمش) بخضوع ایستاده و مجموعه قوانین را از او دریافت می دارد. این خصوص بوسیله پروفسور شیل عضو هیأت و استاد آشورشناسی مدرسه عالی مطالعات باستان شناسی قرائت و ترجمه شد و توسط یکی از پادشاهان عیلام که نه قرن بعد از حمورابی می زیسته به شوش پایتخت کشور عیلام برده شد و اکنون صحیح و سالم به استثنای 40 ماده که محو گشته است در موزه لور پاریس می توان مشاهده نمود.
بجای خطوطی که محو شده ظاهراً پادشاه عیلام شوتروک ناهونته در حدود سال 1150 پیش از میلاد خواسته است کتیبه ای از خود به یادگار بگذارد، ولی بد لائل نامعلومی توفیق نیافته است. بتاریخ موخر قسمتی از قوانین محو شده در نقاط دیگر کشف شده است.
قطعاتی نیز بصورت استنساخ از مجموعه حمورابی در کتابخانه آشور بانی پال پادشاه آشور(669 تا 626 پیش از میلاد) در نینوا پیدا شده است. از الواح مشکوفه گلی نیز قطعاتی بدست آمده که بسال 1820 و 1898 منتشر گردیده است. شاید اصلاً از قوانین سومریست که قرنهای متمادی در شهرهای متمدن آنزمان مجری و متّبع بوده و احتمالاً به دو زبان سومری و سامی نوشته شده ولی فقط متن سامی آن در دست است. هنوز معلوم نیست تا چه حدودی قوانین حمورابی تازگی داشته یا در چه نقاط دیگری نظیر آن موجود بوده است. ولیکن طبق تحقیقات محققین معاصر پس از سقوط دودمان أکد در حدود 2180 سال پیش از میلاد و قبل از حمله گوتی از جبال زاگرس تمدن سومریها از نو جان گرفت و پادشاهان اور ( د حدود 2060 تا 1950 پیش از میلاد) بار دیگر به قدرت رسیدند و امپراطوری آنها تقریباً بوسعت و قلمرو پادشاهان اکّد گسترش یافت. نخستین پادشاه سلسله جدید((اورنامو)) نام داشت و قدیمترین مجموعه قوانینی که تاکنون در بابل کشف شده از آثار آن پادشاه است که تاریخ آن مقدم بر دو هزار سال پیش از میلاد بوده است.
امتیاز مجموعه حمورابی
امتیاز مجموعه حمورابی بر قوانین دیگر از آنروست که قانونگذار بابل خواسته است قانون او همه جا قابل اجرا باشد نه در یک شهر معین و گذشته از بقایای برخی عادات بدوی مانند مسئولیت مشترک خانوادگی و قصاص و آزمایش ایزدی برای اثبات بیگناهی ( مانند از آب و آتش گذشتن بزبان لاتینی judicium dei) توجه این مجموعه به اهمیّت تعهّدات و جنبه غیرمذهبی این امور بخلاف قوانین عبری و مصری که جنبه دینی آن قوی بوده است.
پروفسور امستد امریکائی استاد فقیه تاریخ خاور زمین در موسسه شرق شیکاگو در کتاب معروف خود بنام تاریخ شاهنشاهی ایران قانون حمورابی را با قانون داریوش شاهنشاه هخامنشی در مورد آزمایش ایزدی و از جهات متعدد دیگر مقایسه کرده است.
اما بموجب قانون حمورابی بعضی از آداب قبیله ای از قبیل خونخواهی و انتقام جوئی و کینه توزی و زناشوئی از راه ربودن و اسیر کردن و به غنیمت بردن دختران منسوخ شد. نظارت شدید در امر دادرسی برقرار گردید. عدالت نسبت به بیوه زنان و ترحم بر یتیمان مورد تأکید قرار گرفت. مرجعیت نهائی پادشاه را برسمیت شناختند. زن از قید اسارت رهایی یافت و قانون تا اندازه ای برای مقام و حیثیت او احترامی قائل شد.
پروفسور درای ور ضمن تجزیه و تحلیل قانون حمورابی می گوید این قانون را نمی توان مجمع القوانین خواند بلکه یک سلسله اصلاحاتی است که در قانون عرف بعمل آمده است. بنابراین نظم و ترتیب مواد را نباید مورد انتقاد قرار داد.
طبقات مردم
بموجب مجمع القوانین حمّورابی مردم بابل سه گروه بوده اند: نخستین گروه را بروایتی (( اولو)) یا گروه اول و بروایت دیگر ((عملو)) یا گروه عمل می نامیدند و شاید انحصاراً روساء دربار و عمّال دولت و اولیاء معابد و سران سپاه و لشکر و عمال دیگر کشور جزء این گروه بشمار می رفتند ولی امتیازات آنها امتیازات اشرافی و تکالیف و مسئولیتهای آنها نیز تکالیف و مسئولیتهای اشرافی بود. بدین معنی که حق انتقام و قصاص در مورد ضرب و جرح از حقوق ویژه این گروه شناخته شد، ولی چنانچه کسی به زیان این طبقه مرتکب جنحه و جنایتی می شد مجازات او شدیدتر از مجازات مجرمی بود که به زیان طبقه پائین تر مرتکب جرم و جنایتی می گردید مجازاتش شدیدتر از مجازات طبقه پائین بود.
اگر امتیازات طبقاتی مربوط به نژاد و برتری قوم غالب بر قوم مغلوب است تشخیص این نکته که چرا فاتحین برای خود مجازاتهای بیشتری قائل می شدند قدری دشوار است. پروفسور و ولی احتمال می دهد که ریشه سیستم طبقاتی در نیروی نظام بوده است زیرا بردگان را چون مورد اعتماد نبودند طبعاً به میدان جنگ نمی فرستادند و برای احتراز از خطر بدست آنها اسلحه نمی دادند. طبقه دوم برای حمل و نقل و امور دیگر همراه اردو بوده اند. و در حمله دشمن از خانه و کاشانه خود دفاع می کردند ولی درجات نظامی مخصوص طبقه اول بود که ستون فقرات کشور بشمار می رفت. بنابراین جان افراد این طبقه عزیزتر و پرارزش تر از افراد غیرنظامی بود. بدیهی است قدرت و پیروزی نیروهای مسلح بسته به انظباط است و بهمین دلیل جرائمی که افراد صنف نظام مرتکب می شدند مجازات سخت تری داشته است.
نکته جالب اینست که فضیلت و امتیاز طبقه ((عملو)) یا (( اولو)) بر طبقه پایین تر فقط در اموریست که مربوط به اشخاص است نه اموال، زیرا در مورد سرقت هر دو طبقه یکسان و در یک ردیف بوده اند و متدرجاً این عنوان فقط در مقام ادب و احترام بکار رفت و صرفاً مفهوم تشریفاتی پیدا کرد.
گروه دوم را در درجه پائین تر بروایتی ((مسکینو)) و بروایت دیگر ((مشکینو)) نامیده اند که در چگونگی و کم و کیف آن اطلاعات دقیقی در دست نیست. ولی پروفسور و ولی بازرگانان و پیشه وران و دکّانداران و مدیران مدارس و کارگران و کشاورزان و صنعتگران را جزء این دسته قلمداد کرده است. بمرور زمان این لفظ بمفهوم مسکین بکار رفت و بهمان مفهوم وارد زبانهای آرامی و عبری و بسیاری از زبانهای جدید گردید، ولی در مجمع القوانین حمورابی مسلماً چنین مفهومی نداشت.
افراد این گروه آزاد بودند نه بنده ولی اگر بدست کسی مضروب و مجروح می شدند بجای انتقام جوئی و کینه توزی مکلّف به قبول خسارت نقدی بودند. از طرف دیگر در برابر جرائم و تخلّفات جریمه نقدی کمتری بر آنها تعلق می گرفت و کفاّره گناهان با صدقات و نذوری که می بایست نثار خدایان کنند کمتر بود. مشیرالدوله ضمن بحث از مندرجات سنگ نبشته مزبور می گوید مردم از سه زمره بوده اند: آزاد، ازادشده، و برده. شاید افراد گروه دوم از جمله آزادشدگان بوده اند.
گروه سوم که همان گروه بردگانست اردو (ARDU) خوانده می شد. برده جزء اموال صاحب و مولای او بود ولی خود برده حق تملک داشت و حتی می توانست بردگانی را مالک شود. خوراک و پوشاک و حق معاینه پزشک بر عهده صاحب برده بود ولکن اگر جرح و ضربی به او وارد می شد غرامت بصاحب برده تعلق داشت. علی الرسم کنیزی را به صاحبش به او میداد و نوزاد آنها نیز برده بدنیا می آمد و اگر از طبقه آزادگان زنی نصیب او می شد فرزندان آنها آزاد بودند و پس از مرگ نیمی از ما ترک او به صاحبش می رسید.
نظام پزشکی در قانون حمورابی
در کتاب الواح بابل بقلم پروفسور چیرا استاد کرسی آشورشناسی در موسسه شرقی دانشگاه شیکاگو ترجمه آقای حکمت شرح مشعبی در باب اهمیت علم طب نزد بابلیها و کیفر پزشکان و جرّاحان لغزشکار یا سهل انگار و درمان دردها بوسیله گیاهان از قانون حمورابی و الواح گلی استخراج شده که بررسی آن برای دانشجویان رشته های تاریخ حقوق و تاریخ طب هر دو لازم است. مثلاً حق الزحمه یا دستمزد جرّاح قید شده، یعنی میزان آن را به تناسب عملی که انجام داده معین کرده اند. همچنین مزد معالجه برای شخص متمول صاحب شأن با اجرت همان عمل برای کارگر فقیر یا غلامی بیچاره مختلف است.
(( این قوانین از این مرحله بالاتر رفته و جرائمی برای خسارت بدنی و معالجه های غلط بر عهده اطباء مقرّر داشته است. از حدّ جریمه مختصر درباره اشخاص غیرمهم شروع می شود و به مجازاتهای شدید به نسبت مردمان محترم و مهم منتهی میگردد. درجه مجازاتها و جریمه ها در آن قانون به تناسب درجه اهمیت و مسئولیت طیب است. حتّی به آنجا رسیده که اگر جراحی خسارت جسمانی فاحشی به مریض وارد آورد مقرّر است که دست او را قطع کنند و یا اگر فرزند شخص بزرگی را هلاک سازد پسر همان جراح را بعوض باید بقتل برسانند.
((این جرائم جرّاحان البته بسیار خشن و ظالمانه بوده است. خصوصاً وقتی در نظر بگیریم که در آن عصر و زمان باستانی نوع بشر هنوز بوجود ذرات صغار ذره بینی (میکروب) پی نبرده و انتشار عفونت امراض بسیار اتفاق می افتاد و از اینرو اعمال جرّاحی بیشتر بی نتیجه و خطرناک بوده است.
(( پس اگر واقعاً این مقررات و قوانین درست بموقع اجرا نهاده می شد اطبّاء و جرّاحان بیچاره نه تنها تمام مال خود را بایستی به جریمه بپردازند بلکه اعضاء و جوارح و حتی جان خود را نیز بایستی به غرامت بدهند. چگونه در چنان وضعی مردم به کار جرّاحی و طب رغبت می کردند.؟
(( جواب این سوال آنست که قوانین مزبور فقط موارد فوق العاده را پیش بینی کرده که خطر عمل جراحی بدون شک ناشی از بی احتیاطی یا غفلت او بوده است. گذشته از آن همه این جرائم و مجازاتها فقط بعد از رسیدگی و محاکمه منظم در برابر قضاوت قابل اجرا بوده است. باید در نظر داشت که در آن روزگار هیچگونه مجامع طبّی وجود نداشته که سطح معیّن اعمال طبی را ثابت نگهدارد و از این رو یک نوع کنترل سخت و شدید برای حفظ جان مردم ضرورت داشته است....))
جای دیگر همین نویسنده آمریکائی می گوید هر چه بیشتر این مجموعه را می خوانیم بیشتر به هوش و درایت و شهامت او تحسین میکنیم.
امستد شرق شناس دیگر آمریکائی نظام پزشکی را در قانون حمورابی با نظام پزشکی داریوش مقایسه کرده و گفته است هرگاه پزشکی بهنگام کار آموزی سه تن از دیو پرستان بر اثر معالجات او تلف شوند از شغل طبابت محروم می گردد ولی باز گستاخانه به عمل جرّاحی دست یازد بکیفر قتل عمد محکوم می گردد.
قراردادها
در بابل که بازار تجارت رواج و رونق کامل داشت موضوع اموال منقول طبعاً حائز اهمیت بسیار بود ولی شکل خاصی برای اینگونه معاملات قائل نبودند و بمفهوم امروزی مقررات کلی و عمومی برای بیع و شری وجود نداشت. ید تصرف را در بادی نظر کافی می دانستند و از این رهگذر قانون بابل به مراتب از قوانین قدیم رم و عرف انگلستان جلوتر بود. برده جزء اموال منقول شناخته می شد ولی شماره بردگان زیاد نبود. انتقال اموال را اعمّ از منقول و غیرمنقول بوسیله وصیت نامه بابلیها جائز نمی دانستند ولی صاحبان اموال حق داشتند در حیات خود مال خود را هبه کنند یا اینکه بموجب صلح نامه یا قرارداد منافع را مادام الحیات به خود تخصیص دهند و بدین طریق منظور اصلی را که وصیت است عمل نمایند.
قانون عقود بابل نخستین قانونیست که مراحل تکامل را پیموده و بدین صفت در تاریخ جهان موصوف است. عقد قرارداد مستلزم تشریفات زیادی بود. چون برده نادرالوجود و بردگی مصادیقی نداشت رابطه خادم و مخدوم از عناوین مهم عقود بشمار میرفت. خادم معمولاً یک سال در ازای اجرت معین و پیش پرداخت معینی اجیر می شد. کارگر بهنگام انعقاد قرارداد در قبول تعهد آزاد بود ولی در مورد تخلف و سرپیچی از خدمت با مجازات شدید روبرو می شد. برای تأسیس شرکتها و تنظیم قراردادهای مربوطه طبق قانون عمل می کردند.
بانکداری و حقوق دریائی
صرّافی و کارهای بانکی در بابل برسمیت شناخته می شد و احتمالاً طبقه روحانیون بعنوان واسطه ودلّال عهده دار این عمل بودند. بدین معنی که وام را نه برای خود بلکه برای شخص ثالثی می گرفتند. نرخ بهره را قانون بیست درصد تعیین کرده بود ولی اگر موضوع وام علّه بود کما اینکه اغلب اوقات جنس تحویل می دادند و جنس تحویل می گرفتند. در صورت نرخ بهره بمراتب بیشتر بود و چون غالباً وثیقه وامها را عین کشتی با محمولات کشتی قرار می دادند باید گفت اصول و مقرراتی که در قلمرو قوانین و کشتی رانی منبع و مجراست مقدّمات آن از قوانین بابل سرچشمه گرفته است. مثلاً در یکی از عناوین قرضه داین به ازای بهره سنگینی با مدیون قرارداد می کند که هر گاه کشتی غرق شود ذمّه مدیون از پرداخت اصل قرضه بری باشد. این قاعده را بابلیها نیز شناخته بودند و شاید از اصولیست که از آن دوران پیوسته دوام یافته و با گذشت زمان رشته آن گسسته نشده است.
ائین دادرسی بابل
آئین دادرسی نسبت به قوانین ماهوی پیشرفت کمتری داشته است. حکومت محاکم بیشتر با طبقه روحانی بوده و مراسم تحلیف از ضروریات معاملات و محاکمات بشمار می رفته است. برای تشخیص صحّت و سقم شهادات و ارزیابی ادّله مقررات کلّی و روش علمی وجود نداشت و شهود ظاهراً تا حدودی جایگزین هیأت منصفه می شدند، کما اینکه در انگلستان نیز در روزگاران پیشین همین روش معمول بوده است. قضات تحت نظر بودند و شاه را مردم سرچشمه عدالت و مرجع نهایی تظلمات می دانستند.
در پایان مجمع القوانین خود، حمّورابی به کسانی که در آینده جانشین او باشند و قوانین او را محترم شمارند دعا نموده و متخلفین را دشنام داده و لعنت کرده است.
روابط خانوادگی
یکی از قدیمترین و مشخص ترین رشته های حقوق هر قوم و نژاد روابط خانوادگی آن قوم و نژاد است. زیرا برای بنای یک سازمان اجتماعی نخستین گام تشکیل خانواده است. گام دوم پیدایش قبایل و ملتهاست که از ترکیب خانواده ها بوجود آمده است. سازمان خانواده ها در حکم الگوئی برای اداره امور طوایف و حکومت در واحدهای وسیعتر اجتماعی یعنی کشورها بوده است. در اینگونه سازمانها دیر زمانی واحد را خانواده می دانستند نه افراد خانواده و اموال بیشتر متعلق به خانواده بود نه افراد خانواده. رئیس خانواده به جمیع اعضاء خانواده حکومت مطلقه داشت و دولت متبوعه اقتدار او را برسمیت می شناخت.
بنابراین نزد اقوام و امم اولیه در مقام مقایسه با اقوام و امم پیشرفته نه تنها قوانین مربوط به روابط خانواده اهمیت بیشتری داشته بلکه از رشته های مختلف علم حقوق نخستین رشته ای که در قالب معیّن و بصورت معیّنی قوام و دوام یافت همین رشته روابط خانواده بود. هیچیک از رشته های دیگر مانند قوانین مربوط به نکاح و حقوق و تکلیف اعضاء خانواده نمودار آداب و رسوم و رفتار و کردار نژادهای مختلف نیست. زناشوئی در یک خانواده جز خریدوفروش دختر مفهومی نداشت. دختر را جزء اموال بهادار می دانستند. قیمت دختر را شوهر به پدر می پرداخت و اگر پدر از طبقه روحانی بود به مادر می رسید. چنانچه پدری، پس از پذیرفتن هدایای خانواده خواستگار، از دادن دختر خود امتناع داشت مکلف بود دوبرابر هدایا را مسترد نماید. تعدّد زوجات و طلاق بوسیله شوهر مجاز بود ولی به علت مسئولیتهای مالی که تعدّد زوجات و طلاق را دربرداشت چنین مواردی کمتر دیده می شد. پروفسورگد می نویسد سوای زن عقدی و زن صیغهمرد می توانست کنیز داشته باشد و طفلی که از کنیزش متولد شود آزاد باشد. مادر طفل در حیات پدر قابل فروش نبود و پس از مرگ پدر طفل آزاد می شد. با گواهی پدر در برابر شهود مشروعیت چنین پیوندی امکان پذیر و سهم کنیززاده از ارث پدر مساوی سهم الارث اولاد دیگر بود.
هرگاه شوهری زن خود را بدون آنکه نفقه بدهد ترک می کرد و طلاق نمی داد زن بعلت تنگدستی می توانست شوهر دیگری اختیار کند. فرزندان زن دوم ابتدا با فرزندان زن اول به تساوی ارث می بردند ولیکن بعداً دو ثلث ما ترک پدر حق خانواده اول بود.
در یکی از عقدنامه ها و طلاق نامه هائی که محفوظ مانده نوشته اند اگر زوجه به زوج خود بگوید تو دیگر شوهر من نیستی سزایش آنست که او را به آب بیاندازند ولی اگر زوج بزوجه خود بگوید تو زن من نیستی بر اوست که فلان مبلغ سیم در قبال این جدائی به زن بپردازد. از طرف دیگر زن اختیاردار اموال خود بود و هیچ زنی در هیچیک از اقوام و امم دیگر به اندازه زن بابلب اختیار اموال خود را نداشت. فرزندان برای مادر خود حیثیت و احترام خاصّی قائل بودند ولی مادر در برابر پدر تقریباً حکم کنیز زر خرید داشت. پدر نسبت به فرزند خود بسیار مقتدر بود ولی در حقوق رم پدر اقتدار بیشتری داشت. فرزندخواندگی برسمیت شناخته می شد و بسیار معمول و متداول بود.
اموال منقول و غیر منقول
بابلیها درباره اموال غیرمنقول قوانین عجیبی داشتند. از مختصات قوانین مزبور اینکه فروشنده حق داشت هر زمان بخواهد زمین را به ثمنی که فروخته است بازخرید کند. بدیهی است این روش از ارزش و اعتبار اسناد مالکیت می کاست ولی فروشنده می توانست ضمن سند انتقال از حق مزبور بگذرد. فرض آنست که بهنگام معامله ظاهراً اسقاط حق مزبور معمول بوده است.
در مورد عقد رهن زمین را بعنوان وثیقه در برابر وام واگدار می کردند و بیع شرط نیز مرسوم بود. نوعی دیگر از انواع متداول رهن مبادله عایدی اراضی و املاک با منفعت پول بود. بعبارت دیگر مدیون منافع اموال مرهونه را بجای بهره به مرتهن واگذار می کرد. در قانون فرانسه هرگاه درآمد مال مرهون بیش از بهره بود بدهکار می توانست حساب درآمد مال مرهون را از بستانکار بخواهد و مازاد آن را ادّعا کند.
کیفر شگفت آور
از جرائمی که مستوجب اعدام بوده افترا، سحروجادو، تهدید گوا(تعته شهود)، شهادت کذب در جرائم کبیره، فروش مال غیر، سرقت اموال پرستشگاه یا پادشاه، یاغیگری، راهزنی، اختلال نظم و آرامش، ربودن فرزند غیر، مخفی کردن غلام و سوراخ کردن دیوار خانه مردم است. معماری که خانه می ساخت و رعایت استحکام بنا را نمی کرد و در نتیجه خانه بر سر صاحب خانه فرو میریخت کشته می شد، اما اگر پسر صاحب خانه تلف می گشت پسر معمار در برابر بقتل میرسید. سزای زانی و زانیه هر دو غرق شدن بود، ولی چنانچه شوهر از مجازات زن خود می گذشت پادشاه نیز می توانست از مجازات فاسق بگذرد. جزای همخوابگی با محارم نیز قتل یا تبعید بود. ولی در مجمع القوانین حمورابی از عمل شنیع سخنی نیست.
کیفرها بیشتر اعدام بوده ولی طرز اعدام در همه موارد مشخص نبوده است. دستی را برای زدن پدری دراز می شد می بردند. چشمان کنجکاوی را که در جستجوی رازهای پوشیده (اسرار منهیّه) بود از حدقه بیرون می آوردند. گاه بزهکار را غرق می کردند. این روش با آزمایش ایزدی که در ماده 132 برای اثبات بیگناهی مقرر گردیده نباید اشتباه شود. مجازاتهای دیگر عبارت بوده است از آتش و دار. قطع اعضاء و جوارح. تازیانه، تبعید، عاق و محرومیت فرزندان ناخلف از ارث پدرومادر. داغ کردن مفتریان و بدگویانی که تهمت ناروائی به زن شوهرداری میزدند، بردگی، غرامت یا جریمه نقدی و قصاص. ولی سخن از زندان یا شکنجه برای گرفتن اقرار در میان نیست و حال آنکه بتاریخ موخر در قانین آشوریان شکنجه معمول بوده است.
نخستین اعلامیه حقوق بشر
پیش از آنکه از مبحث بابل بگذریم شاید لازم است بدانیم که یکی از زیباترین و ثروتمندترین شهرهای جهان آن روز بابل بوده است. این شهر متجاوز از سه هزار سال قبل ساخته شد و 570 سال قبل از میلاد مسیح در عهد بخت النّصر ( نبوکد) به اوج شکوه و عظمت خود رسید. برج بابل و تالار پذیرائی که از برنج زیرشط فرات ساخته شد و حدائق معلّقه که از شکفتیهای هفت گانه جهان بشمار میرفت از کارهائیست که بخت النصّر بخاطر خشنودی زنش انی تیس دختر استیاژیا استیاگ و علاقه شدید وی به جنگهای کوهستانی ماد بنا نهاد. استیاگ آخرین پادشاه ماد است که بدست کورش هخامنشی در سال 550 پیش از میلاد مسیح سرنگون شد و قدرت از دست مادیهای غرب ایران به پارسیهای جنوب ایران منتقل گشت.
قریب دویست سال فرّ و شکوه بابل دوام داشت ولی بت پرستی و نخوت و ستمگری و انواع قبایح و فضایح بحدّی میان همه طبقات مردم شدت یافت که حکم ویرانی بابل بفرمان یزدان و بزبان پیامبر او موسی بن عمران جاری گشت. کوروش کبیر بابل را بسال 538 یا 539 پیش از میلاد تصرف نمود و قوم یهود را که بخت النّصر به اسارت به بابل آورده بود آزاد ساخت و انچه را از ایشان ربوده شده بود پس داد و همه را به شهر ارشلیم فرستاد تا پرستشگاه خود را که پادشاهان آشور ویران کرده بودند از نو بسازند. طایفه بنی اسرائیل کورش کبیر فاتح بابل را فرستاده خدا می دانست. مورخان در تجلیل او سخنها گفتند و نخستین اعلامیّه حقوق بشر را به او نسبت دادند. دادگری و خوش رفتاری با اقوام و ملل مغلوب آیین جهانداری کورش بود. آزادی ادیان و ازادی زبان و بیان و آزادی کار به همه داده شد. تفصیل شاهنشاهی کورش بزرگ و تسخیر بابل و انقراض دولت کلدانی و توجه کورش را بملت یهود و مدارک مربوطه را در روایات گزنفون و هردورت در کتاب تاریخ ایران باستان تألیف مرحوم مشیرالدوله جلد اول بخوانید.
بت شکن
بابلیها مانند سومریها به خدایان متعدد عقیده داشتند و هر یک از خدایان خود را مظهر یکی از قوای طبیعت می دانستند. بزرگترین خدای بابل مردوک یا مردوخ نام داشت. دیگر از خدایان بزرگ بابل شمش (شمس) بود که خدای نور یا مهر بوده است. بتها را بدست خود می تراشیدند و پروردگار خود می خواندند و پرستش و نیایش می کردند. در چنین وضعی ابراهیم خلیل جدّ اعلی بنی اسرائیل و عرب عدنانی و انبیاء یهود در کلده و مشرق بابل ( دهکده اور) تقریباً دو هزارسال پیش از میلاد مسیح دیده به جهان گشود و خدای تعالی او را به ارشاد خلق براه راست و توحید هدایت فرمود. نمرود که خود دعوی خدائی داشت فرمان داد ابراهیم را دست بسته بدرون خرمنی عظیم از آتش افکندند. ابراهیم با دلی لبریز از ایمان به خدای یگانه در آغوش شعله های خروشان آتش فرو رفت و پس از چند روز که دود فرو نشست نمرودیان و بت پرستان ابراهیم را خوش و خندان مشاهده کردند که باز مردم را بحق یگانه دعوت می کن. خانه کعبه او را بنا نهاد. عموی او آزر بت پرست و بت تراش و بت فروش بود.
واذکر فی الکتاب ابراهیم انه کان صدیقاً نبیاً.
هیت
قوم هیت در هزاره دوم( از2000تا 1200 سال پیش از میلاد مسیح) بر قسمت زیادی از آسیای صغیر( اناطولی) و سوریّه فرمانروائی داشت و سپاهیان آن قوم کوته زمانی حتی بر شهر بابل نیز دست یافتند ولی این تجاوز اثر پایداری در تاریخ هیچیک از آن دولتها باقی نگذاشت. طبق تحقیقات محقّقان جدید این قوم به زبانی نزدیک به زبانهای هند و اروپائی سخن می گفتند و به خدایان متعدّد عقیده داشتند.
کتیبه ها و الواح گلی که بخط میخی بجا مانده نموداری از فرهنگ عالی آن مردم است. آثار دیگر نیز حکایت می کند هیت ها از بابلیها و مصریها عقب تر نبوده اند. از آن جمله است پیمانهای بسیار مهم بین المللی که پادشاهان هیئت با کشورهای دیگر بسته اند. همچنین مکاتبات با دول خارجه و اعلامیّه ها و نامه ها و اسناد سیاسی و اداری در باره مسائل گوناگون مانند وراثت تخت و تاج و اختلافات شهرها و بخشش نامه ها و عطایای سلطنتی و امثال آن. سازمانهای نظامی و سیاسی پادشاهان هیتی در اسناد مزبور بطور وضوح منعکس است.
مجموعه قوانین هیت که در حدود 1350 سال پیش از میلاد مسیح تدوین شده در حدود دویست ماده است. درجات کیفر از مقررات حمورابی و قوانین آشور یا اسرائیل بمراتب خفیفتر است. قطع جوارح و مجازات اعدام بندرت در قلمرو امپراطوری هیت اجرا می شده و نسبت به پاره ای از منافیات عفت سخت گیری نبوده و اینگونه جرائم را در بعضی موارد با گذشت چشم پوشی می کردند. اقتصاد آن کشور بر اساس کشاورزی و دادمداری استوار بوده و از بسیاری از جهات در امور مادی از بابلیها پیروی می کردند.
ایران
ایران زادگاه تاریخ است. هزاران سال بر تاریخ نوشته و نانوشته ایران گذشته و یکی از مظاهر مهم فرهنگ این ملت باستانی قانونست که بتصاریف ایام در بوته آزمایش قرار گرفته و در مسیر تحولات عظیم بوده و سه مرحله اصلی را پیموده است: 1-دوران پیش از اسلام.2-دوران اسلامی. 3-دوران معاصر. چون بحث تفصیلی پیرامون ادوار مزبور در حوصله این سطور نیست ناچار به فهرستی اقتصار می شود.
1-دوران پیش از اسلام
فرو شکوه ایران باستان در پرتو قوانین و اصول عالیه ایست که وجود داشته ولی بسیاری از مدارک و اسناد آن بر استیلای اسکندر و عرب و ایلغار مغول و تاتار از دست رفته است. نخستین دودمان پادشاهان داستانی ایران را از آنرو پیشدادیان نامیده اند که در وضع قانون و گسترش عدل و داد پیشقدم بوده اند. در اوستا هر جا از هوشنگ نام برده شد با صفت (( پرادت)) همراه است که از دو واژه (( پر )) بمعنی پیش و ((دات)) بمعنی داد ترکیب شده است. بعبارت دیگر پیشداد با نخستین قانونگذار.
پس از مجموعه قوانین (( اشنونا)) و ((سورنومو)) و (( نسبه)) و (( هانی)) و (( انا اتیشو)) یکی از کهن ترین قوانین موجود بشرحی که گذشت قانون حمورابیست.
پس از آنکه بابل بدست ایرانیان افتاد، از قوانین مزبور بخصوص در قسمت بازرگانی آنچه مطبوع طبع فاتحین بود و بابلیها هم نتایج خوبی از آن گرفته بودند پذیرفته شد و بوسیله کارگشایان ایران در اقطار جهان گسترش یافت. از اینجاست که قوم بنی اسرائیل، کورش کبیر فاتح بابل را فرستاده خدا می دانست. مورخان معتبر در تجلیل او سخنها گفتند و نخستین اعلامیه حقوق بشر را به او نسبت دادند.
هرودت گوید: بیش از هر چیز دادگستری در مورد توجه ایرانیان بود. مردی بسیار بزرگ و باهوش که دیو کس نام داشت میان قوم ماد قد برافراشت. مادها او را در دهکده خود بعنوان قاضی برگزیدند. ساکنان دهکده های دیگر نیز بسوی او شتافتند و دعاوی خود را به دآوری او واگذار نمودند. روزی رسید که مردم به هیچکس جز او برای مرافعات خود رو نمی آوردند. سرانجام در یک انجمن همگانی به پادشاهی انتخاب شد.
درباره کیفر دادرس رشوه خوار عهد هخامنشی کلمان هورا خاورشناس نامدار فرانسوی در کتاب خود بنام (( ایران باستان و تمدن ایران)) گوید: (( کمبوجیه ( کامبیز) پسر ارشد کورش در حیات پدر پادشاه بابل بود و بیگمان در جنگ اخیر نیابت سلطنت را بر عهده داشت.
این مرد ستمگر و بیرحم همینکه یکی از دادرسان هفتگانه و عالی مرتبه او به فساد و رشوه خواری محکوم شد، فرمان داد پوست از تن آن قاضی برکندند و بر مسند قضای او گستردند و پسر را که به جای پدر برای دادرسی برگزیده شده بود بهنگام قضا بر آن مسند بنشاندند)). در جای دیگر همان کتاب هوتر بتفصیل بیشتری می پردازد: (( ریاست فائقه هیأت قضات بخصوص در امور جزائی با خود پادشاه بود. در مورد جرائم نسبت به امنیت کشور یا مقام سلطنت پادشاه در مرحله رسیدگی ابتدائی و نهائی حکم می داد. رسیدگی به امور حقوقی را به قضائی که خود برگزیده بود ارجاع می نمود. در عهد پادشاهی کامبیز یکی از قضات شاه بنام سیامنس بجرم ارتشاء و صدور حکم ناحق محکوم به قتل و معدوم شد. پس از مرگ پوست از تن او برکندند و با قطعات پوست قاضی مقتول مسند قضای او را پوشاندند. آنگاه کامبیز پسر را بجای پدر برگزید و بر مسند وی که به شیوه اقوام بربر با پوست بدن رشوه خوار آراسته شده بود برنشاند. اردشیر اول این روش وحشیانه را بخیال خود اصلاح کرد و قضاتی را که حکم ناحق می دادند به فرمان وی پوست می کندند و پوستشان را بدین منوال روی مسند قضایشان می کشیدند. لکن قانون دگرگونه بود و حتی خود پادشاه نمی بایست احدی را به اتهام جرم واحدی اعدام کند...))
دو چیز یکی وفاداری دیگر عدالتخواهی در چشم همه آریائیها بخصوص داریوش مبنای نظام جهانی بود. داریوش عقیده داشت که ضامن بقای دولت حفظ حقوق ثابت و عادلانه ملت است. مصریان اورا در تاریخ خود بنام آخرین قانونگذار بزرگ خویش شناختند. کورش بزرگ و داریوش اول در جلال دولت و شوکت جهانی خود برای تمام جهانیان ( مانند ایرانیان و مردم یونان و غیره) نمونه عدالت و فضیلت و مردانگی و رشادت و دانایی و مهربانی بودند و در نظر آنان پدر و خداوندگار نجیب زادگان مغرور و دلیر و اصیل پارس می نمودند.
داریوش خود را بزرگترین داور دنیا می دانست. بالاترین وظیفه خود را عدالت نسبت به ضعیف و قوی و نسبت به آزادگان قوم خود و اقوام بیگانه می شناخت. و چون گفته او برترین قانون کشور بود، با نهایت دقت می کوشید از روی حق داوری کند. شورائی از داوران شاهی که برای مدت عمر تعیین می شدند در مسائل مشکل حقوقی به او کمک می کردند. این شوری خود نیز نیز حق داوری داشت و شاه مراقب بود مبادا در احکام آنها تجاوزاتی روی دهد.
آخرین اعلامیه داریوش برنامه جهانداری اوست که نویسنده آلمانی مزبور از آن بنام (( برنامه فرمانروائی جهانی آریائی)) یاد کرده است. این اعلامیه برای آگاهی آیندگان بر دخمه او در صخره نقش رستم منقور است: (( آنچه حق است پسند من است و آنچه نا حق است از آن بیزارم....)).
یکی از خاورشناسان نامی آمریکا، پروفسور امستد نویسنده تاریخ شاهنشاهی ایران است. این کتاب بسال 1948 میلادی (327 هجری شمسی) در شیکاگو انتشار یافت و در سال 1959 میلادی (1338 هجری شمسی) تجدید طبع گردید. نویسنده مزبور تحت عنوان قانونگذار جدید و بقای قوانین داریوش گفته است: (( تا دم واپسین داریوش به مقررات خوبی که وضع کرده بود می بالید و شهرتی که به سبب وضع قانون بدست آورده بود می بالید و شهرتی که به سبب وضع قانون بدست آورد پس از وی بجای ماند. افلاطون عقیده داشت که شاهنشاهی ایران را قوانین داریوش حفظ کرده است. قوانین مزبور را ((دات)) (داد) می نامید و تا سال 218 میلادی نافذ بوده و پس از آن هم مدتی دراز حتی در دوره یونلنیان ( سلوکیدها) بقوت و اعتبار خود باقی ماند)).
فرّ و شکوه ایران باستان که در اوج قدرت شاهنشاهی هخامنشیان از رود نیل گرفته تا هندوستان امتداد داشت در صحایف تاریخ امستد بسان صحنه نمایش جلوه گر است.
میترا و مزدیسنا
مهر یا میترا یکی از خداوندان آریائی یا هند و اروپائی پیش از عهد زردشت است که در هندوستان پاسدار قوانین جهان و جهانیان و در ایران نگاهبانان عهد و پیمان بوده و در شمار ایزدان یا فرشتگان بزرگ آیین مزدا نیز ستوده شده است. مهرپرستی آیین دیرین این سرزمین است. درباره تأثیرات قوانین و تأثیرات ایران کهن، در این بحث اختصاری به گواهی برخی از دانشمندان غرب و به داوری خوانندگان قناعت می کنیم:
باستان شناس و محقّق بلژیکی بنام کومن استاد دانشگاه گان و موزه دار سلطنتی بروکسل پیرامون مهرپرستی و مزدا پرستی در مشرق زمین و کشورهای مدیترانه تحقیقاتی نموده و کتاب متعدّدی انتشار داده است. از آن جمله در کتاب اسرار میترا می نویسد: (( تمدن یونان هرگز میان ایرانیان ریشه نکرد و پایدار نماند. رومیان هم نتوانستند قوم پارت را مطیع و فرمانبردار خود سازند. تاریخ آسیای صغیر سراسر حاکی از این حقیقت بزرگ است که محیط ایران با دنیای لاتین و یونان نه تنها تجانس نداشت، بلکه به حکم فطرت و غریزه، مردم این کشورها از هم جدا و پدر بر پدر به دشمنی و پیکار برمی خاستند.
(( با این همه کیش مغان که عالی ترین تجلی نبوغ ایرانی بشمار میرفت در سه مرحله فرهنگ غرب را تحت تأثیر قرارداد. در وهله نخست آیین پارسی به نحو محسوسی در دین یهود تجلّی نمود و برخی از اصول آن بوسیله طایفه بنی اسرائیل در سراسر منطقه مدیترانه گسترش یافت. سپس مورد قبول کلیسای کاتولیک واقع شد.
(( همین که نواحی شرقی آسیای صغیر بتصرف رم درآمد بیش از پیش بر افکار اروپائیان مستقیماً اثر گذاشت. جماعات مغان از بابل بدان سو مهاجرت کردند و هیچ حافظه ای آن ایّام را به یاد ندارد. ناشناس و ناپیدا در آن منطقه بسر می بردند و معتقدات باستانی خود را با اندیشه های یونانی می آمیختند و اندک اندک در آن نواحی بیگانه آیین اصیل و نوینی پدید آوردند که با عوامل و عناصر گوناگونی عجین شده بود.
(( در آغاز عصر مسیح از زوایای اختفا ناگهان برون آمدند و کرانه های دانوب را و رودخانه رّن (راین) را درنوردیدند و تا قلب ایطالیا پیش رفتند. در کشورهای غرب برتری کیش مزداپرستی نسبت به رسوم ملّی کاملاً محسوس افتاد و گروه گروه به سوی پرستشگاه خدای آن کیش روی آوردند. ولیکن بر اثر برخورد با مسیحیّت پیشرفت متوقف گشت... در ایران نیز در همان اوان جنگ میان همان دو حریف درگرفت اما پیروان آیین مسیح را پیروزی نصیب نگردید. در دوران پادشاهان ساسانی هیچگاه کیش زردشت گزند فاحش ندید.
(( ولی با شکست میترا نیروی مهرچرستی نابود نشد. آیین مانوی چانشین مهرپرستی گشت و از آن راه استمرار یافت. مانو نسبت ویت از ایران به غرب رفت و با غریبان در اعلی درجه شدت مصاف داد، مصافی که نسبت به موارد دیگر خونین تر بود. کیش مانوی چون به اوج قدرت رسید جامعه رم و حکومت رم را نیز تحت تأثیر قرار داد. شاید در هیچیک از ادوار تاریخ حتی در دوران استیلای مسلمین، اروپا برای پذیرفتن نفوذ آسیا به اندازه قرن سوم میلادی آمادگی نداشت....
(( بارها دربار دیوکله سین با دربار خسروان ساسانی مورد مقایسه قرار گرفته و نسبت به وجوه تشابه آنها پافشاری شده است. بر اثر نفوذ آیین مهرپرستی به ویژه اندیشه های مزدائی بود که در آن سرزمین پادشاهان را تا سر حدّ خدائی ستودند و پادشاهان کوشش نمودند سلطنت مطلقه را در کشور خود بنیادگذاری کنند. انتشار سریع آداب پارسیان و اسرار کیش ایشان در جمیع طبقات برای ارضاء بلندپروازیهای سیاسی امپراطوران بنحو احسن موثر واقع گردید. ناگهان افکار ایرانیان و اقوام ساقی طغیان کرد ولی بنائی که نبوغ یونان و رم با تحمل رنج و مشقت بر پا کرده بود بکلّی سرنگون نشد و همین که امواج فرونشست در ضمیر مردم مغرب زمین رسوب ضخیمی از عقاید مشرق زمین بجا ماند و بقایای آن هرگز بطور کامل زدوده نشد.))
همان باستان شناس زیر عنوان میترا و قدرت امپراطوری در فصل سوم همان کتاب گفته است نرون قیصر رم به آیین مزدائی روی آورد و تشریفات آن بدست مغانی که تیرداد برای او فرستاد انجام گرفت...در پایان قرن دوم میلادی قیصر دیگری بنام کمودوس در سلک پیروان آزموده این کیش درآمد و در مناسک نهائی نان شرکت نمود....
اما به عقیده یکی از استادان معاصر آمریکا بعضی از دانشمندان درباره علاقه امپراطوران رم به مهرپرستی راه مبالغه را پیموده اند. و رئیس گروه ادبیات و هنر قدیم یونان و رم در دانشگاه دولتی فلورایدا معتقد است تشرف امپراطور کمودس( 192-180 میلادی) به آیین مهر تفنّنی زودگذر بیش نبوده است. (( خورشید شکست ناپذیر)) را که ارلیانوس بسال 274 بعنوان مذهب رسمی دولت آورد تصادفاً بر احترام میترا که به همین نام خوانده می شد افزود ولیکن سی سال و اندی گذشت تا در حدود 307 میلادی بفرمان دیوکله سیانوس میترا بعنوان خورشید شکست ناپذیر و حافظه امپراطوری رم اعلام گردید. اما همین که امپراطوران عیسوی مذهب به تخت سلطنت رسیدند به آزار و تعذیب پیروان میترا کمر بستند و در عهد سلطنت ثئودوسیوس بساط مهرپرستی یکسره برچیده شد. نویسنده مزبور به این نتیجه می رسد که چون زنان را از جرگه خود خارج دانستند و از خانواده بعنوان سرچشمه زاینده نیروی مذهبی و پیوستگی و پایندگی استفاده نکردند ناگهان کاخ عظیم مهرپرستی بدانسان فرو ریخت و با آن چنان سرعت شگفت انگیز ناپدید گشت.
در پیش گفتار ترجمه کتاب آیین میترا بقلم مارتین فرمازرن آقای ابراهیم پورداود استاد ممتاز دانشگاه تهران می نویسد: (( گذشته از سرزمینهای بزرگ و خاک پهناور هند که هر دو از مرز و بومهای خداوندگار مهر بشماراند، شاید در سراسر گیتی کمتر جایی باشد که اثری از مهر در بر نداشته باشد. باید بیاد داشت که در نبردهای ایران و رم از همان آغاز تاریخ ظهور حضرت مسیح، جنگاوران رمی ستایش این ایزد پیروی ایرانیان را به اروپا بردند و در هر جایی از اروپا و آسیا و آفریقا تا دامنه صحرا که در قلمرو امپراطوری رم بود پرستشگاهان بیشماری برای مهر برپا گردید. رمیان هر جا که با اشکانیان در نبرد بودند، خواه در آسیای کوچک و خواه در بین النهرین دیدند که ایرانیان و هماوردان آنان را ایزدیست بنام میترا= مهر که هماره در پیکارها پشت و پناه رزماوران است. این است که در برگشت از خاور زمین ستایش این خدای رستگاری و پیروزی را به میهنهای خود بردند و چند تن از امپراطوران رم از پیروان سرسخت ایزد ایران گردیدند.
(( پس از راه یافتن آیین مسیح از فلسطین به اروپای جنگهای خونین میان مهرپرستان و پیروان عیسی درگرفت. پس از سیصد سال زد و خورد خورشید یا مهر از چلیپا شکست خورد، اما خورشید شکست ناپذیر رم آنچنان روی بر نتافت که هیچگونه فرّوفروغی از خود در آیین مسیحا بجای نگداشته باشد...
(( مهر در مزدیسنا ایزد پارسبان عهد و پیمان است. در مهریشت در پاره دوم آمده است: مهر و پیمان با هر که بسته شد درست است خواه بابک مزداپرست و خواه با یک بیگانه و پیرو دین دروغین... چون مهر ایزد عهد و پیمان است، چند تن از نویسندگان یونانی نوشته اند که ایرانیان در روزگار هخامنشیان به مهر سوگند می خوردند. بگفته موسی خورنجی تاریخ نویس ارمنی که در سده چهارم میلادی میزیست، به مهر سوگند یادکردن در روزگار ساسانیان نیز رواج داشت. شاپور دوم ساسانی در نامه ای به دیران پادشاه ارمنستان نوشت: ما به ایزد بزرگ مهر سوگند یاد می کنیم که از سوی ما هیچگونه آسیبی به پادشاهی تو نخواهد رسید...))
اما آیین مزدیسنا: مزدیسنا واژه اوستائیست. (( مزده)) به معنی دانا و (( یسنا)) به معنی ستایش در کیش زرتشتی به خدای یگانه اطلاق می شود. درباره عهد زرتشت اقوال مختلف است: از ششهزار سال پیش از میلاد تا قرن هفتم یا ششم پیش از میلاد. قول دیگر آنست که در حدود هزارو صد سال پیش از میلاد مسیح آیین مزدیسنا پدید آمد. اوستا کتاب آسمانی زرتشتیان و اهورا مزدا خدای ایرانیان باستان است. (( اهوره)) در اوستا از سانسکریت به معنی سرور امده و از ترکیب این دو لفظ ( اهوره و مزدا) سرور دانا اراده شده است.
آیین اهورا مزدا که در ادوار سلطنت هخامنشی و پارت و ساسانی حکومت داشت نه تنها مجموعه ایست از احکام اخلاقی بلکه در جنبه های دیگر زندگانی بشر نیز مقرراتی آورده و پادشاهان این سه دودمان موبدان را برای مراقبت در اجرای تعالیم مزدیسنا به عنوان قانون کشور خود پشتیبانی نموده اند.
در کتاب (( تمدن زرتشتی از کهن ترین روزگاران تا سقوط آخرین امپراطوری زرتشت یا سال 651 میلادی)) تألیف دکتر دالا موبد موبدان کراچی، در فصل سیزدهم از قانون و عدالت و مباحث ذیل سخن رفته است: اصل و منشأ قانون، مجریان عدل، اوصاف دادرس و دادگاه، آیین دادرسی، مفسّرین قانون، آزمایش ایزدی برای تشخیص بیگناه از گناهکار و انواع جرائم از زنا و فحشا و سقط جنین و تجاوز به حقوق غیر یا تصرّف در مال غیر، تخلّف ناپذیر بودن عقود، کیفر نقض عهود، دزدی و راهزنی، ضرب و جرح پلیدیها و ستم کردن به جانوران و امثال آن.
قانون در اوستا و متون باستانی
کتاب وندیداد اوستا لفظاً (( قانون ضد دیوان)) است و بگفته گلدنر نزد پارسیان در حکم (( سفر لاویان)) نزد قوم یهود است که از آداب طهارت و نذر و توبه ( یا (( پتت)) به زبان پهلوی و پازند) سخن رفته است. وندیداد مشتمل است بر بیست و دو (( فراگرد)) یا فصل و فقط فرگرد چهارم درباره عقود و خلف عهد و بیداد و جزای اعمال است.
از منابع دیگری که قوانین ایران قدیم را می توان در آن یافت (( ماتیکان هزار داتسان)) است که سهراب جمشید جی بولسارا با دیباچه و لغت نامه و فهرست به زبان انگلیسی درآورده و هوشنگ انکلساریا بسال 1937 میلادی ( 13 16 هجری شمسی) منتشر ساخته است. این کتاب مجموعه یی از هزار نکته حقوق و در واقع حقوق مدنی ساسانی است. و اکنون بوسیله تنی چند از همکاران گرامی بفارسی ترجمه می شود. روایتی از این اثر به زبان سریانی محفوظ مانده که مترجم آن ایشابخت مطران نسطوری پارس در قرن هشتم میلادی بوده است.
گذشته از (( ماتیکان هزار داتستان)) جزو کتابهای پهلوی که از آن می توان بسیاری از قوانین مزدیسنا را استخراج کرد کتابیست معروف به (( داتستان دینیک)) ( قوانین دینی) از سلسله انتشارات پهلوی وست که بزبان انگلیسی در آکسفورد بسال 1882 میلادی منتشر شده است.
استاد ممتاز دانشگاه تهران آقای ابراهیم پور داود که اوستا را به زبان فارسی امروز درآورده است چنین گوید که از بیست ویک نسک اوستای قدیم هفت نسک معروف به (( داتیک )) بوده که ضمن مطالب دیگر از مسائل حقوقی بحث نموده است و فقط یک نسک از هفت نسک مانده که همان وندیداد است.
(( محتویات نسکهای حقوقی از دست رفته و آنچه باقیست از متن پهلوی دینکرت است. دینکرت یا کتب دینی پهلوی مجموعه بزرگی از اصول عقاید و روایات و تاریخ و ادبیات کیش مزداپرستی است. تدوین دینکرت در قرن نهم میلادی در بغداد آغاز شد و در اواخر همان قرن بسال 881 میلادی مطابق 268 هجری به پایان رسید. یکی از دو گروه گردآورنده دینکرت آذر فرنبغ پسر فرخ زاد، فرخزادان است که همزمان خلیفه مأمون عباسی است( 218-198هجری=842-833 میلادی) و در بغداد می زیست و در همان شهر به گردآوری دینکرت پرداخت. این شخص از خاندان آذرپاد مهر اسپندان است. دو بخش اول دینکرت که از مولف اوّلیست از دست رفته ولی از بخش سوم مقداری بزبان پهلوی چاپ شده و موجود است . پس از وی موبدی دیگر از همان خاندان بنام آذرپاد پسر امیت (امید) همزمان خلیفه المعتمد عباسی (279-256 قمری= 892-870 میلادی) کتاب دینکرت را به تاریخی که در بالا گفته شد به پایان رسانید. در فصول دینکرت که ذکر آن گذشت از بیست و یک نسک اوستا و محتویات آن سخن رفته است. استاد پورداود را عقیده انست که به استثنای نسک پنجم که ناتر خوانده می شد متن اوستای روزگار ساسانی در سده سوم هجری بجای بوده و گردآورنده دوم دینکرت متن آنرا در دست داشته است ولیکن گزارش پهلوی آن (زند) از دست رفته و نسک یازدهم که وستک نام داشت متن و گزارش هر دو ناپدید شده بر اثر بیداد اسکندر و حمله عرب و استیلای مغول و نهیب و غارت مهاجمین چیزی نماند و آنچه مانده است مرهون زحمات شرقشناسان است که با تمام وسائل ممکنه از ودا و تورات و انجیل و خطوط میخی بابل و آشور مطالبی فراهم آورده اند.))
این قانون حکومت شاه را محدود ساخته بود. از نوشته های ژوستن تلویحاً و اجمالاً چنین استنباط می شود که تیرداد اول اشکانی آنرا برقرار کرده بود ولی رالین سن عقیده دارد که باید موسس این وضع مهرداد اول بوده باشد زیرا در زمان او دولت اشکانی دولت وسیعی یا چنانچه مولف مزبور گوید یک امپراطوری شد. شاه اشکانی می بایست با دو مجلس شور کند، یکی را نویسندگان رومی شورای خانوادگی نامیده اند و دیگر را مجلس سنا (مجلس شیوخ). اولی از اعضاء ذکور خانواده سلطنت که به حد رشد رسیده بودند ترکیب می یافت و انتخاب آنها منوط به میل شاه نبود ( باید استنباط کرد که شاهزادگان ذکور همینکه به حدّ رشد می رسیدند از اعضای این انجمن بشمار می آمدند) دیگری از مردان پیر و مجرب و روحانیون بلند مرتبه قوم پارث. سوم مجلسی بود که از هر دو مجلس ترکیب می یافت یعنی وقتی که هر دو مجلس با هم منعقد می گردید آن را مغستان یا مجلس بزرگان می نامیدند.
در باب لفظ (( مغستان)) تصور می رود مصحف (( مهستان)) است که مجلس بزرگان باشد و اکنون هم بزرگ را (( مه)) گوئیم ولی مغستان با معنای یاد شده موافقت نمی کند، چه این مجلس تنها از مغها تشکیل نمی شد تا آن را مغستان نامند.
قواانین ساسانی
پروفسور آرثور کریستن سن خاورشناس معروف دانمارکی در کتاب خود بنام (( وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهی)) با بیان صریح و مؤکّد چنین گوید: (( ساسانیان هم از اولین لحظه با روحانیان زرتشتی متفق شده بودند و ایجاد دوستی صمیم میان ملک و دین در تمامی مدتی که موضوع سخن است برقرار بود. اصحاب دین جنبه قدسی خویش را شامل حکومت دنیوی نموده بودند و خود نیز به برکت حمایت دیوانیان در همه شئون و احوال مهم زندگانی افراد ایرانی دخالت می کردند....))
اگاثیاس می گوید: (( حالا دیگر همه ایشان را ( یعنی مغان را) تمجید و تجلیل می کنند و با احترامی زائدالوصف بدیشان می نگرند. همه امور مملکتی به مشورت و پیش بینی ایشان ترتیب داده شده است. علی الخصوص کفایت مهمات همه کسانی که معامله و محاکمه یی دارند بدست ایشانست و هر چه می شود در تحت نظارت ایشان و بموجب رأی و قراریست که ایشان می دهند و هیچ امری بزعم ایرانیان وجهه شرعی ندارد مگر اینکه یک مغ آنرا تصدیق و تصویب کند.
(( آری مغان اقتدار روحانی داشتند. دولت ایشان را حاکم برجان و مال و عرض مردم کرده بود. اجرای عقد ازدواج و صحت طلاق، عنوان حلال زادگی و صدق تملک و سایر حقوق در ید قدرت ایشان بود. همه این حقوق باعث نفوذ کامل ایشان شده بود.))
اردشیر سر سلسله ساسانیان گفته است: (( بر پادشاه است که افاضه عدل کند، چه عدل فراهم آورنده خیر و نگهدارنده ملک از زوال و اختلال است. نخستین وسائل و علائم ادبار سلطنت اینست که عدل از میان برخیزد. ثعالی می نویسد: (( ملک بی مرد مضبوط نشود و مرد بی مال قائم نگردد و مال بی عمارت بدست نیاید و عمارت بی عدل و سیاست ممکن نگردد))
( بعبارت دیگر سلطنت بی سپاهی و سپاهی بی سیم و سیم بی عمران و آبادی و ابادی بی عدل و داد میسر نباشد.)
ابن بلخی در حق آزادگان پارس گوید: (( قاعده ملک ایشان بر عدل و سیرت ایشان داد و دهش بوده و هر که از ایشان فرزند را ولیعهد کردی او را وصّیت بر این جمله نمودی که پادشاهی نتوان کردن الا به لشکر و لشکر نتوان داشتن جز به مال و مال نخیزد الّا از عمارت و عمارت نباشد جز به عدل.
پیغمبر اسلام را پرسیدند که چرا همه قرون چون عاد و ثمود و مانند ایشان هلاک شدند و ملک پارسیان دراز کشید با آنکه اتش پرست بودند؟ پیغمبر فرمود از بهر آنکه آبادانی کردند اندر جهان و داد گستردند میان بندگان خدای عزّوجل.
سخن سرایان و مورخان درباره عدل انوشیروان داستانها نقل کرده اند: (( گویند وقتی رسولی از قیصر با انواع تحف و اصناف هدایا نزد انوشیروان آمد. در دیوان کسری نظر کرد و بر حسن بنا و تزیین و تکلف و رفعت آن عمارت آفرینها کرد. بعد چشم بر اعوجاج میدانی که در پیش ایوان بود انداخت و پرسید سبب چیست که طرح میدانی کج افتاده؟
گفتند عدم استواء میدان به سبب آنست که پیر زالی در این مقام منزلی دارد. هر چه از او به سوال التماس کرند خانه خود را بفروشد تا آنرا از میان برداشته صحن مستوی گردد مطلقا قبول نفرموده، شهریار عادل آن را بحال خود گذاشتند. رسول گفت که اعوجاج مقرون به عدل به از استقامت مترتب به ظلم است.))
سرجان ملکم مورخ انگلیسی در این باب گوید: (( بالجمله اگر جمیع حکایاتی که نویسندگان شرقی از انوشیروان نقل کرده اند ذکر شود این سخن را پایانی نخواهد بود، لکن محقق است که یکی از بزرگترین پادشاهان ممالک آسیاست. اگر اوضاع و احوال عهد انوشیروان در نظر گرفته شود شاید لقب عادل را نتوان به هیچکس از بنی نوع انسان داد به سبب اینکه پادشاهی که فقط فرمان او قانون ملک است، ناچار است برای حفظ ملک خود سرکشان را فرو کوبد و بکین دشمن قیام کند و بر اقوام بیگانه چیره شود، لابد مرتکب هزاران عمل گردد که مخالف اصول عدل باشد...))
|