چاپ        ارسال به دوست

جوان شب زنده دار

جوان شب زنده دار

روزی پیغمبر اکرم(ص) نماز صبح را با مردم در مسجد خواند. در این میان چشمش به جوانی افتاد که از بی خوابی چرت می زد و سرش پایین می آمد. رنگش زرد شده بود و اندامش باریک و لاغر گشته، چشمانش در کاسه سر فرو رفته بود.

رسول خدا (ص) به او فرمود:

حالت چطور است و چگونه صبح کرده ای؟

عرض کرد:

با یقین و ایمان کامل به جهان پس از مرگ، شب را به صبح آوردم و حالتم چنین بود.

حضرت با تعجب پرسید:

هر یقینی علامتی دارد. علامت یقین تو چیست؟

پاسخ داد:

یا رسول الله! این یقین است که مرا افسرده ساخته و شبها خواب را از چشمم ربوده و در روزهای گرم تابستان (به خاطر روزه) مرا به دنیا و آنچه در اوست، بی رغبت کرده است. هم اکنون با چشم بصیرت قیامت را می بینم که برای رسیدگی به حساب مردم برپا شده و مردم برای حساب گرد آمده اند و من در میان آنان هستم. گویا بهشتیان را می بینم که از نعمت های بهشتی برخوردارند و بر تخت های بهشتی تکیه کرده اند و با یکدیگر مشغول تعارف و صحبتند و اهل جهنم را می بینم که در میان شعله های آتش ناله می زنند و کمک می خواهند. هم اکنون غرش آتش جهنم در گوشم طنین انداز است.

رسول خدا (ص) به اصحاب فرمود: این جوان بنده است که خداوند قلب او را به نور ایمان روشن ساخته است. سپس روی به جوان نموده، فرمود: بر همین حال نیک داری ، ثابت باش و آن را از دست مده. عرض کرد: یا رسول الله! از خدا بخواه در راه حق به شهادت برسم.

پیامبر(ص) او را دعا کرد. طولی نکشید، همراه پیغمبر در یکی از جنگ ها شرکت کرد و دهمین نفری بود که در آن جنگ شهید شد.

                                                       (بحار، جلد70، صفحه 159)

 


١١:١٤ - 1389/09/20    /    شماره : ٣٤٣    /    تعداد نمایش : ١٢١٦


نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر: